سلامان و ابسال
ظاهر
سلامان و ابسال
از تصنیفات
مولانا عبدالرحمن جامی
طابع و ناشر
شرفالدین الکتبی و اولاده
بهند﯀ی بازار – بمبئی نمبر ۳
مطبعهٔ قیّمه – بمبئی
۱۳۵۵ ﻫ
(فهرست ایجادشده توسط کاربران ویکینبشته)
- ای بیادت تازه جان عاشقان
- حکایت آن کُرد که در انبوهی شهر کدوئی در پای خود بست تا خود را گم نکند
- نعت خواجهٔ که طوق بندگیش رِبقهٔ گردن سربلندان است و داغ غلامیش نشان دولت ارجمندان
- حکایت آن غلام نخوت کیش که بواسطهٔ مکنت خواجهٔ خویش از محنت قحط و تنگسالی بیباک بود و لاابالی
- در مدح پادشاه دینپناه ظللالله فی الارضین علی مفارق الضعفاء والمساکین خلدالله تعالی سلطانه
- حکایت آن شاعر که دعوئ مداحئ شاه کرد و نامهٔ مختصر بر نام شاه پیش آورد
- اظهار عجز از استیفای ثنا کردن و دست تضرع بادای دعا برآوردن
- انتقال بمدح گوهر کان فتوت و مشید ارکان اخوت والئ ملک جاه و جمال یوسف مصر فضل و افضال اعزالله تعالی انصاره و ضاعف اقتداره
- در صفت ضعف و پیری و سدّ باب منفعتگیری از مشاعر و قوا و جوارح و اعضا
- حکایت آن پیر هشتادساله که پیش طبیب رسید و از وی علاج ضعف خود پرسید و جواب دادن طبیب که علاج تو آنست که جوان شوی و از هشتاد چهل واپس روی
- حکایت آن کُرد که در انبوهی شهر کدوئی در پای خود بست تا خود را گم نکند
- در سبب نظم کتاب و باعث عرض این خطاب
- حکایت مجنون که در بادیه از انگشت قلم کرده بر تختهٔ ریگ چون رمالان رقمی میزد. گفتند این نوشتن چیست و این نوشته از برای کیست؟ گفت این نام لیلیست که بنوشتن آن میسازم، چون او بدست نیست با نام او عشق میبازم
- گفتار در موفق شدن جناب خلاف پناهی باجتناب از بعضی مناهی وقفهالله سبحانه للتقوی والمغفرة فیالدنیا والآخرة
- حکایت آن پارهدوز بحرفهٔ پارهدوزی معیشت اندوز که هر میوهٔ تازه که رسیدی از آن مقداری خریدی و پیش عیال و اطفال خود بردی و با ایشان بخوردی گفتی باین خرسند باشید و چهره همت خود را باندیشهٔ زیادت مخراشید که طعم این میوه همه سال جز این نیست و مرا استطاعت بیش ازین خریدن نی
- در بیان آنکه امضای عزیمت بر ترک گناه در مشیّت حق است سبحانه اگر امضا کند شکر باید کرد و الّا عذر باید آورد
- حکایت آن می پرست که بمراتب کمال پیوست. از وی سبب آن پرسیدند، گفت این از برکت آن یافتم که هرگز جام می بر لب نیاوردم که بر عزیمت آن بوده باشم که بجام دیگر آلوده گردم
- حکایت مجنون که در بادیه از انگشت قلم کرده بر تختهٔ ریگ چون رمالان رقمی میزد. گفتند این نوشتن چیست و این نوشته از برای کیست؟ گفت این نام لیلیست که بنوشتن آن میسازم، چون او بدست نیست با نام او عشق میبازم
- اشارت بخوابی که ناظم در اثنای نظم این دیباچه دید و به تعبیر آن چنانچه خود کرده آرمید
- آغاز مقال در شرح صورت حال سلامان و ابسال
- ظاهر شدن آرزوی فرزند از شاه کامیاب و سخن راندن حکیم در آن باب
- در مذمت کردن حکیم شهوت را که ولادت فرزندان بی آن معهود نیست
- تدبیر کردن حکیم در ولادت فرزند بی موافقت زنان و دایه گرفتن از برای ترتیب وی
- قیام نمودن ابسال بدایگئ سلامان و دامن بر زدن بر پرورش آن پاکیزه دامان
- در صفت حدّت فهم و جودت نظم و نثر وی
- در صفت بزم و عیشسازی و سرود عشرتپردازئ وی
- صفت چوگان باختن وی با همسران و گوی بردن از دیگران
- در صفت کمانداری و تیراندازئ وی
- در صفت جود و سخا و بذل و عطای وی
- بکمال رسیدن اسباب جمال سلامان و ظاهر شدن عشق ابسال بر وی و حیله نمودن تا وی را نیز گرفتار خود گرداند
- تأثیر کردن حیلهای ابسال در سلامان و مایل شدن بسوی وی
- رفتن ابسال بخلوت پیش سلامان و تمتع یافتن ایشان از صحبت یکدیگر
- بیدار شدن سلامان از خواب شب و طلب داشتن ابسال را بمجلس طرب
- آگاه شدن حکیم و بادشاه از کار سلامان و ابسال و سرزنش کردن سلامان را از آن حال
- نصیحت کردن بادشاه سلامان را
- جواب گفتن سلامان بادشاه را
- نصیحت کردن حکیم سلامان را
- جواب گفتن سلامان حکیم را
- تنگ شدن کار بر سلامان از ملامت بسیار و شاه و حکیم را گذاشتن و با ابسال راه گریز برداشتن
- در دریا نشستن سلامان و ابسال و بجزیرهٔ خرّم رسیدن و در آنجا آرام گرفتن و مقیم شدن
- آگاه شدن شاه از رفتن سلامان و خبر نایافتن از حال وی و آئینهٔ گیتینمای را کار فرمودن و حال وی دانستن
- اندوهگین شدن بادشاه از تمادیء شعب سلامان بصحبت ابسال و وی را بقوّت همّت از تمتّع بوی باز داشتن
- رسیدن سلامان پیش شاه و اظهار شفقت نمودن شاه با وی
- تنگدل شدن سلامان از ملامت پدر و روی در صحرا نهادن و آتش افروختن و با ابسال بهم بآتش در آمدن و سوخته شدن ابسال و سالم ماندن سلامان
- باز ماندن سلامان از ابسال و زاری کردن بر مفارقت وی
- شنیدن پادشاه حال سلامان را و عاجز ماندن از تدبیر کار او و تدبیر آن بحکیم رجوع کردن
- منقاد شدن سلامان حکیم را و تدبیر کار او کردن
- بیعت دادن بادشاه ارکان دولت خود را با سلامان و تسلیم کردن تخت و تاج خود بوی
- وصیّت کردن بادشاه سلامان را
- اشارت بآنکه مراد ازین قصه صورت قصه نیست بلکه مقصود از آن معنیء دیگر است که بیان کرده خواهد شد
- در بیان آنکه مقصود ازینها که مذکور شد چیست
- خاتمهٔ کتاب سلامان و ابسال
این اثر در هند در مالکیت عمومی قرار دارد چون ابتدا در آنجا منتشر شده و مدت حق تکثیر آن منقضی شده است. طبق قانون حقتکثیر هند، ۱۹۵۷، تمام اسناد پس از گذشت ۶۰ سال از ابتدای سال بعدی تاریخ درگذشت پدیدآورنده وارد مالکیت عمومی میشوند. (یعنی در سال ۲۰۲۴ تمام آثاری که پدیدآورنده آنها قبل از ۱ ژانویه ۱۹۶۴ درگذشته باشد.)
این اثر همچنین در ایالات متحده در مالکیت عمومی قرار دارد چون در سال ۱۹۹۶ در هند در مالکیت عمومی بوده و هیچگونه حق تکثیری در ایالات متحده ثبت نشده بوده است. (این در نتیجهی ترکیب پیوستن هند به کنوانسیون برن در سال ۱۹۲۸ و بند 104a از بخش ۱۷ قانون حق تکثیر ایالات متحده با تاریخ قطعی ۱ ژانویه ۱۹۹۶ است.) |