سلامان و ابسال/حکایت آن پاره‌دوز که هر میوه تازه که رسیدی از آن خریدی

از ویکی‌نبشته
بر پایهٔ تصحیح شیخ عبدالقادر سرافراز، بمبئی، ۱۳۱۵ خورشیدی

(حکایت آن پاره‌دوز بحرفهٔ پاره‌دوزی معیشت اندوز که هر میوهٔ)

(تازه که رسیدی از آن مقداری خریدی و پیش عیال و اطفال خود)

(بردی و با ایشان بخوردی گفتی باین خرسند باشید و چهره همت)

(خود را باندیشهٔ زیادت مخراشید که طعم این میوه همه سال)

(جز این نیست و مرا استطاعت بیش ازین خریدن نی)

  پاره‌دوزی بود در اقصای ری مطمئین بر پاره‌دوزی رای وی  
  با خمیده پشت از بار عیال داشت مشتی طفلگان خورد سال  
  بود بر دلق معاش خویشتن روز و شب از پاره‌دوزی وصله زن  
  چون رسیدی میوهای سال نو خاطرش بودی بهر میوه گرو  
۲۲۰  سوی اهل خود بصد گونه حیل آمدی هم جیب از آن پر هم بغل  
  پیش ایشان ریختی آن را دلیر تا بخوردندی همه ز آن میوه سیر  
  بعد از آن گفتی که ای افتادگان بر فراش محنت و غم زادگان  
  گر فتد صد بار ازین میوه بچنگ جمله را این است طعم و بوی و رنگ  
  ترک آز و آرزومندی کنید طبع را مایل بخورسندی کنید  
۲۲۵  من چون خاکم زیر پای فقر پست بیش ازینم بر نمی آید زدست