سلامان و ابسال/حکایت آن موسوس سودایی

از ویکی‌نبشته
سلامان و ابسال از جامی
حکایت آن موسوس سودایی که به سبب آلایش جانوران دریائی دست از آب دریا شست و آبی پاکیزه‌تر از آب دریا جست
بر پایهٔ تصحیح شیخ عبدالقادر سرافراز، بمبئی، ۱۳۱۵ خورشیدی

(حکایت آن موسوس سودائی که بسبب آلایش جانوران دریائی دست)

(از آب دریا شست و آبی پاکیزه تر از آب دریا جست)

  آن موسوس بر لب دریا نشست تا کند بهر تقرّب آبدست  
  دید دریائی پر از ماهی و مار جقر و خرچنگش هزار اندر هزار  
  هر طرف مرغان آبی در شناه غوطه‌زن از قعر دریا قوت خواه  
۴۵۰  گفت دریائی که چندین جانور گردد اندر وی به صبح و شام در  
  کی سزد کز وی بشویم دست و روی شستم اکنون دست خود زین شست و شوی  
  چشمهٔ خواهم بسان زمزمی کوته از وی دست هر نامحرمی  
  کآنچه شد آلوده از آلودگان فارغند از وی جگر پالودگان