پرش به محتوا

سلامان و ابسال/حکایت خروس و موذن

از ویکی‌نبشته
بر پایهٔ تصحیح شیخ عبدالقادر سرافراز، بمبئی، ۱۳۱۵ خورشیدی

(حکایت خروس و مؤذّن)

  با خروس آن تاجدار سرفراز آن مؤذّن گفت در وقت نماز  
۷۳۵  هیچ دانا وقت نشناسد چو تو وز فوات وقت نهراسد چو تو  
  با چنین دانائی ای دستان سرای کنگرهٔ عرشت همی بایست جای  
  ماکیانی چند را کرده گله چند گردی در ته هر مزبله  
  گفت بود اول مرا پایه بلند شهوت نفسم بدین پستی فگند  
  گر ز نفس و شهوتش بگذشتمی در ته هر مزبله کی گشتمی  
۷۴۰  در ریاض قدس محرم بودمی با خروس عرش همدم بودمی