پرش به محتوا

سلامان و ابسال/حکایت آن پیر هشتادساله

از ویکی‌نبشته
سلامان و ابسال از جامی
حکایت آن پیر هشتادساله که پیش طبیب رسید و از وی علاج ضعف خود پرسید و جواب دادن طبیب که علاج تو آنست که جوان شوی و از هشتاد چهل واپس روی
بر پایهٔ تصحیح شیخ عبدالقادر سرافراز، بمبئی، ۱۳۱۵ خورشیدی

(حکایت آن پیر هشتاد ساله که پیش طبیب رسید و از وی)

(علاج ضعف خود پرسید و جواب دادن طبیب که علاج)

(تو آنست که جوان شوی و از هشتاد چهل واپس روی)

۱۶۰  کرد پیری عمر وی هشتاد سال از طبیبی حال ضعف خود سؤال  
  گفت دندانم ز خوردن گشت سست ناید از وی شغل خائیدن درست  
  چون نگردد لقمه نرمم در دهان هضم آن بر معده می‌آید گران  
  هضم در معده چو باشد ناتمام قوت اعضا چه سان بخشد طعام  
  منّتی باشد ز تو بر جان من گر بری این سستی از دندان من  
۱۶۵  گفت با آن پیر دانشور حکیم کای دلت از محنت پیری دو نیم  
  چارهٔ ضعفت پس از هشتاد سال جز جوانی نیست و آن باشد محال  
  رستهٔ دندان تو گردد قوی گر ازین هشتاد چل واپس روی  
  لیک چون واپس شدن مقدور نیست گر باین سستی بسازی دور نیست  
  چون اجل از تن جدائی بخشدت از همه سستی رهائی بخشدت