سلامان و ابسال/در مذمت زنان

از ویکی‌نبشته
بر پایهٔ تصحیح شیخ عبدالقادر سرافراز، بمبئی، ۱۳۱۵ خورشیدی

(در مذمّت زنان که محلّ شهوت که موقوف علیه فرزند است ایشانند)

۳۷۰  چاره نبود اهل شهوت را ز زن صحبت زن هست بیخ عمر کن  
  زن چه باشد ناقصی در عقل و دین هیچ ناقص نیست در عالم چنین  
  دور دان از سیرت اهل کمال ناقصان را سخره بودن ماه و سال  
  پیش کامل کو بدانش سرور است سخرهٔ ناقص ز ناقص کمتر است  
  بر سر خوان عطای ذوالمنن نیست کافر نعمتی بدتر ز زن  
۳۷۵  گر دهی صد سال زن را سیم و زر پای تا سر گیری او را در گهر  
  جامه از دیبای ششتر دوزیش خانه از زرین لگن افروزیش  
  لعل و درّ آویزهٔ گوشش کنی ثوب زرکش ستر شب پوشش کنی  
  هم بوقت چاشت هم هنگام شام خوانش آرائی بگوناگون طعام  
  چو شود تشنه ز جام گوهری آبش از سرچشمهٔ خضر آوری  
۳۸۰  میوه چون خواهد ز تو همچون شهان نار یزد آری و سیب اصفهان  
  چون فتد از داوری در تاب و پیچ جمله اینها پیش او هیچست و هیچ  
  گویدت کای جانگداز عمر کاه هیچ چیز از تو ندیدم هیچگاه  
  گرچه باشد چهره‌اش لوح صفا خالیست آن لوح از حرف وفا  
  در جهان از زن وفاداری که دید غیر مکاری و غداری که دید  
۳۸۵  سالها دست اندر آغوشت کند چون بتابی رو فراموشت کند  
  گر تو پیری یار دیگر بایدش همدمی از تو قوی‌تر بایدش  
  چون جوانی آید او را در نظر جای تو خواهد که او بندد کمر