پرش به محتوا

سلامان و ابسال/حکایت کریمی که دعوت سفله را اجابت نکرد

از ویکی‌نبشته
بر پایهٔ تصحیح شیخ عبدالقادر سرافراز، بمبئی، ۱۳۱۵ خورشیدی

(حکایت کریمی که دعوت سفله را اجابت)

(نکرد تا صحبت سفلگان عادت او نگردد)

  سفلهٔ مهمانئی آغاز کرد سفلگان شهر را آواز کرد  
  خواند یک صاحب کرم را نیز هم تا بخوانش رنجه فرماید قدم  
۳۶۵  گفت باشد نفس نادان و لئیم زین دو وصف او دلی دارم دو نیم  
  چون سوی اینان لئیمی پی برد لقمهٔ چند از طعام وی خورد  
  لذت آن طعمه دور از خوان او دیر ماند در بن دندان او  
  چون بخواند سفلهٔ دیگر مرا سویش آن لذت شود رهبر مرا  
  محو گردد نامم از سلک کرام در شمار سفلگان مانم مدام