سلامان و ابسال/در صفت جود و سخا و بذل و عطای وی

از ویکی‌نبشته
بر پایهٔ تصحیح شیخ عبدالقادر سرافراز، بمبئی، ۱۳۱۵ خورشیدی

(در صفت جود و سخا و بذل و عطای وی)

  بود در جود و سخا دریا کفی بلکش از بحر عطا دریا کفی  
  پر شدی از فیض آن ابر کرم عرصهٔ گیتی ز دینار و درم  
  نسبتش کم کن بدریا کو ز کف گوهر افگندی به بیرون وین صدف  
  ز ابر بودی دست جود و او فره ابر باشد قطره بخش او بدره ده  
۵۴۰  بزم جودش را چو می‎آراستم نسبتش با معن و حاتم خواستم  
  لیکن اندر جنب وی بی قال و قیل معن باشد مدخل و حاتم بخیل  
  بس که دستش داشتی با بسط خوی تافتی انگشت او از قبض روی  
  قبض کف گر خواستی انگشت او خم نکردی پشت خود در مشت او  
  گر گذشتی بر در او سایلی از جفای فاقه خون گشته دلی  
۵۴۵  بس که بر وی بار احسان ریختی تگ زنان از بار او بگریختی