سلامان و ابسال/در دریا نشستن سلامان و ابسال

از ویکی‌نبشته
بر پایهٔ تصحیح شیخ عبدالقادر سرافراز، بمبئی، ۱۳۱۵ خورشیدی

(در دریا نشستن سلامان و ابسال و بجزیرهٔ خرّم)

(رسیدن و در آنجا آرام گرفتن و مقیم شدن)

  چون سلامان هفتهٔ محمل براند پند گویان را برو دستی نماند  
  از ملامت فارغ و ایمن ز پند بار خود بر ساحل بحری فگند  
  دید بحری همچو گردون بیگران چشمهای بحریان چون اختران  
  قاف تا قاف امتداد دور او تا به پشت گاو و ماهی غور او  
۷۹۰  کوه پیکر موجها در اضطراب گشته کوهستان از آنها روی آب  
  یا نه بختی اشتران از هر طرف از سر مستی بلب آورده کف  
  ماهیان در وی نمایان بی دریغ همچو جوهر از صقالت داده تیغ  
  بلکه پیدا پیش چشم خورده بین چون خطائی نقش بر دیبای چین  
  کرده سطح آب را هر جا دو نیم همچو نیلی دیبه را مقراض سیم  
۷۹۵  گر بجنبیدی نهنگش از نشیب جوزهر خوردی برین بالا نهیب  
  چون سلامان بحر را نظاره کرد بهر اسبابش گذشتن چاره کرد  
  کرد پیدا زورقی چون ماه نو بر کنار بحر اخضر تیز رو  
  هر دو رفتند اندرو آسوده حال شد مه و خورشید را منزل هلال  
  شد روان از بادبان پر ساخته همچو بط سینه بر آب انداخته  
۸۰۰  راه را بر خود بسینه می‎شگافت روی در مقصد بسینه می‎شتافت  
  بود بر شکل کمان لیکن چو تیر تیز پر بر میگذشت از آبگیر  
  از پس ماهی که زورق راند اند وز دم دریا ز رونق ماند اند  
  شد میان بهر پیدا بیشهٔ وصف او بیرون ز هر اندیشهٔ  
  هیچ مرغ اندر همه عالم نبود کاندر آن عشرتگه خرّم نبود  
۸۰۵  یک طرف در جلوه با هم جوق جوق چون تذرو از تاج و جون قمری ز طوق  
  یک طرف صف صف همه دستان سرای ساز دستان کرده از منقار نای  
  نو درختان شاخ در شاخ اندرو در نوا مرغان گستاخ اندرو  
  میوه در پای درختان ریخته خشک و تر با یکدگر آمیخته  
  چشمهٔ آبی بزیر هر درخت آفتاب و سایه کردش لخت لخت  
۸۱۰  شاخ بود از باد دستی رعشه دار مشت پر دینار از بهر نثار  
  چون نبودی نیگ گیرا مشت او ریختی از فرجهٔ انگشت او  
  گوئیا باغ ارم چون رخ نهفت غنچهٔ پیدائش آنجا شگفت  
  یا بهشت عدن بی روز حساب بر گرفت از روی خویش آنجا نقاب  
  چون سلامان دید لطف بیشه را از سفر کوتاه کرد اندیشه را  
۸۱۵  با دل فارغ ز هر امید و بیم گشت با ابسال در بیشه مقیم  
  هر دو شادان همچو جان و تن بهم هر دو خرّم چون گل و سوسن بهم  
  صحبتی ز آویزش اغیار دور راحتی ز آمیزش تیمار دور  
  نی ملامت پیشه با ایشان بجنگ نی نفاق اندیشه با ایشان دو رنگ  
  گل در آغوش و خراش خار نی گنج در پهلو و زخم مار نی  
۸۲۰  هر زمان در مرغزاری کرده خواب هر نفس از چشمه‌ساری خورده آب  
  گاه با بلبل بگفتار آمده گاه با طوطی شکر خوار آمده  
  گاه با طاؤس در جولانگری گاه در رفتار با کبک دری  
  قصه کوته دل پر از عیش و طرب هر دو میبردند روز خود بشب  
  خود چه زآن بهتر که باشد با تو یار در میان و عیب جویان برکنار[۱]  


  1. نسخهٔ طهران بعد از این بیت، بیت ۸۲۷ دارد