سلامان و ابسال/در دریا نشستن سلامان و ابسال
ظاهر
(در دریا نشستن سلامان و ابسال و بجزیرهٔ خرّم)
(رسیدن و در آنجا آرام گرفتن و مقیم شدن)
چون سلامان هفتهٔ محمل براند | پند گویان را برو دستی نماند | |||||
از ملامت فارغ و ایمن ز پند | بار خود بر ساحل بحری فگند | |||||
دید بحری همچو گردون بیگران | چشمهای بحریان چون اختران | |||||
قاف تا قاف امتداد دور او | تا به پشت گاو و ماهی غور او | |||||
۷۹۰ | کوه پیکر موجها در اضطراب | گشته کوهستان از آنها روی آب | ||||
یا نه بختی اشتران از هر طرف | از سر مستی بلب آورده کف | |||||
ماهیان در وی نمایان بی دریغ | همچو جوهر از صقالت داده تیغ | |||||
بلکه پیدا پیش چشم خورده بین | چون خطائی نقش بر دیبای چین | |||||
کرده سطح آب را هر جا دو نیم | همچو نیلی دیبه را مقراض سیم | |||||
۷۹۵ | گر بجنبیدی نهنگش از نشیب | جوزهر خوردی برین بالا نهیب | ||||
چون سلامان بحر را نظاره کرد | بهر اسبابش گذشتن چاره کرد | |||||
کرد پیدا زورقی چون ماه نو | بر کنار بحر اخضر تیز رو | |||||
هر دو رفتند اندرو آسوده حال | شد مه و خورشید را منزل هلال | |||||
شد روان از بادبان پر ساخته | همچو بط سینه بر آب انداخته | |||||
۸۰۰ | راه را بر خود بسینه میشگافت | روی در مقصد بسینه میشتافت | ||||
بود بر شکل کمان لیکن چو تیر | تیز پر بر میگذشت از آبگیر | |||||
از پس ماهی که زورق راند اند | وز دم دریا ز رونق ماند اند | |||||
شد میان بهر پیدا بیشهٔ | وصف او بیرون ز هر اندیشهٔ | |||||
هیچ مرغ اندر همه عالم نبود | کاندر آن عشرتگه خرّم نبود | |||||
۸۰۵ | یک طرف در جلوه با هم جوق جوق | چون تذرو از تاج و جون قمری ز طوق | ||||
یک طرف صف صف همه دستان سرای | ساز دستان کرده از منقار نای | |||||
نو درختان شاخ در شاخ اندرو | در نوا مرغان گستاخ اندرو | |||||
میوه در پای درختان ریخته | خشک و تر با یکدگر آمیخته | |||||
چشمهٔ آبی بزیر هر درخت | آفتاب و سایه کردش لخت لخت | |||||
۸۱۰ | شاخ بود از باد دستی رعشه دار | مشت پر دینار از بهر نثار | ||||
چون نبودی نیگ گیرا مشت او | ریختی از فرجهٔ انگشت او | |||||
گوئیا باغ ارم چون رخ نهفت | غنچهٔ پیدائش آنجا شگفت | |||||
یا بهشت عدن بی روز حساب | بر گرفت از روی خویش آنجا نقاب | |||||
چون سلامان دید لطف بیشه را | از سفر کوتاه کرد اندیشه را | |||||
۸۱۵ | با دل فارغ ز هر امید و بیم | گشت با ابسال در بیشه مقیم | ||||
هر دو شادان همچو جان و تن بهم | هر دو خرّم چون گل و سوسن بهم | |||||
صحبتی ز آویزش اغیار دور | راحتی ز آمیزش تیمار دور | |||||
نی ملامت پیشه با ایشان بجنگ | نی نفاق اندیشه با ایشان دو رنگ | |||||
گل در آغوش و خراش خار نی | گنج در پهلو و زخم مار نی | |||||
۸۲۰ | هر زمان در مرغزاری کرده خواب | هر نفس از چشمهساری خورده آب | ||||
گاه با بلبل بگفتار آمده | گاه با طوطی شکر خوار آمده | |||||
گاه با طاؤس در جولانگری | گاه در رفتار با کبک دری | |||||
قصه کوته دل پر از عیش و طرب | هر دو میبردند روز خود بشب | |||||
خود چه زآن بهتر که باشد با تو یار | در میان و عیب جویان برکنار[۱] |
- ↑ نسخهٔ طهران بعد از این بیت، بیت ۸۲۷ دارد