سلامان و ابسال/حکایت آن اعرابی که بر فرزندان خود نام سباع درنده نهاده بود

از ویکی‌نبشته
سلامان و ابسال از جامی
حکایت آن اعرابی که بر فرزندان خود نام سباع درنده نهاده بود
بر پایهٔ تصحیح شیخ عبدالقادر سرافراز، بمبئی، ۱۳۱۵ خورشیدی

(حکایت آن اعرابی که بر فرزندان خود نام سباع درنده)

(نهاده بود و بر خدمتگاران نام بهایم چرنده)

  آن مسافر بهر دولت یابیی ماند شب در خانهٔ اعرابیی  
  جمله فرزندانش را خرد و بزرگ یافت هم نام ددان چون شیر و گرگ  
۳۱۵  هر که بود از خادمانش یکسره گوسفندش نام بودی یا بره  
  گفت با وی کای سپهبد در عرب آیدم زین نامها امشب عجب  
  گفت فرزندان که در خیل من‌اند مستعد از بهر قهر دشمن‌اند  
  خادمان از بهر خدمتگاریند متصل در شغل مهمان داریند  
  گرگ باید قهر دشمن را و شیر تا بود بر کشتن دشمن دلیر  
۳۲۰  بهر خدمت بره به یا گوسفند تا ز فعل او نیابد کس گزند