سلامان و ابسال/حکایت مکافات یافتن پرویز با آنچه با فرهاد کرده بود از شیرویه

از ویکی‌نبشته
بر پایهٔ تصحیح شیخ عبدالقادر سرافراز، بمبئی، ۱۳۱۵ خورشیدی

(حکایت مکافات یافتن پرویز با آنچه با فرهاد کرده بود از شیرویه)

  کوه کن کانبازیء پرویز کرد روی در شیرین شورانگیز کرد  
  دید شیرین سوی خود میل دلش شد بحکم آنکه دانی مایلش  
  غیرت عشق آتش سوزان فروخت خرمن تمکین خسرو را بسوخت  
۸۶۰  کرد حالی حیلهٔ تا زال دهر ریخت اندر ساغر فرهاد زهر  
  رفت آن جان پر امید و پر هوس ماند بر شیرین همین پرویز و بس  
  چرخ کینه کش همین آئین نهاد در کف شیرویه تیغ کین نهاد  
  تا بیک زخمش ز شیرین ساخت دور وز سریر عشرتش انداخت دور