سلامان و ابسال/تنگ شدن کار بر سلامان از ملامت بسیار

از ویکی‌نبشته
سلامان و ابسال از جامی
تنگ شدن کار بر سلامان از ملامت بسیار و شاه و حکیم را گذاشتن و با ابسال راه گریز برداشتن
بر پایهٔ تصحیح شیخ عبدالقادر سرافراز، بمبئی، ۱۳۱۵ خورشیدی

(تنگ شدن کار بر سلامان از ملامت بسیار و شاه)

(و حکیم را گذاشتن و با ابسال راه گریز برداشتن)

۷۶۰  هر کجا از عشق جانی درهم است محنت اندر محنت و غم در غم است  
  خاصّه عشقی کش ملامت یار شد گفت و گوی ناصحان بسیار شد  
  از ملامت سخت گردد کار عشق وز ملامت‌گر فزون تیمار عشق  
  بی ملامت عشق جان پروردن است چون ملامت یار شد خون خوردن است  
  چون سلامان آن ملامتها شنید جان شیرینش ز غم بر لب رسید  
۷۶۵  مهر ابسال از درون او نکند لیک شوری در درون او فگند  
  مشرب عذب وصالش تلخ شد غرّهٔ ماه نشاطش سلخ شد  
  بر نیامد هیچ جا از وی دمی کش نیفتاد از ملامت ماتمی  
  جانش از تیر ملامت ریش گشت در دل اندوهی که بودش بیش گشت  
  می‎بکاهد از ملامت جان مرد صبر بر وی کی بود امکان مرد  
۷۷۰  می‎توان یک زخم خورد از تیغ تیز چون پیاپی شد چه چاره جز گریز  
  روزها اندیشه‌کاری پیشه کرد بارها در کار خویش اندیشه کرد  
  با هزار اندیشه در تدبیر کار یافت کارش بر فرار آخر قرار  
  کرد خاطر از وطن پرداخته محملی از بهر رفتن ساخته  
  چون در آمد شب روان محمل ببست تنگ با ابسال در محمل نشست  
۷۷۵  هم سلامان نغز و هم ابسال نغز محمل از هر دو چو بادام دو مغز  
  وقت رفتن رفته سر بر دوش هم گاه خفتن خفته در آغوش هم  
  هر دو را پهلو به پهلو متّصل بود محمل تنگ از آن رفتن نه دل  
  یار بی اغیار چون در بر بود خانه هرچه تنگتر بهتر بود  
  بلکه هر جا یار را افتد درنگ کی بود بر عاشق دلخسته تنگ