پرش به محتوا

سلامان و ابسال/اشارت به آنکه مقصود ازین مدحتها مدحت حضرت شهریار کامگاریست

از ویکی‌نبشته
بر پایهٔ تصحیح شیخ عبدالقادر سرافراز، بمبئی، ۱۳۱۵ خورشیدی

(اشارت بآنکه مقصود ازین مدحتها مدحت حضرت)

(شهریار کامگاریست خلّدالله ملکه و سلطانه)

  شب خرد آن ناصح شیرین خطاب کرد مشفق وار آغاز عتاب  
  گفت جامی فکرت بیهوده چند سودن این کلک نافرسوده چند  
  هر که بر ملک بقا فیروز نیست وی بفرض ار بوده است امرروز نیست  
  گم مکن سر رشتهٔ مقصود را مدح کم گو شاه ناموجود را  
۵۶۰  گفتم ای سرچشمهٔ دانشوری بر تو ختم اندیشهٔ نطق آوری  
  قصد من زین مدح شاه دیگرست کافسر اقبالش اکنون بر سرست  
  هفت کشور سخرهٔ فرمان اوست هفت دریا رشحهٔ احسان اوست  
  وصف خاصّان به زعامّ اندر نهفت باد صافی وقت آن عارف که گفت  
  خوشتر آن باشد که وصف دلبران گفته آید در لباس دیگران  
۵۶۵  هر کس آری محرم این راز نیست بر رخ هر محرم این در باز نیست