هاتف اصفهانی (غزلیات)
ظاهر
- سوی خود خوان یک رهم تا تحفه جان آرم تو را
- به گردون میرسد فریاد یارب یاربم شبها
- جوانی بگذرد یارب به کام دل جوانی را
- جان به جانان کی رسد جانان کجا و جان کجا
- تو ای وحشی غزال و هر قدم از من رمیدنها
- به بزمم دوش یار آمد به همراه رقیب اما
- جان و دلم از عشقت ناشاد و حزین بادا
- ناقهی آن محمل نشین چون راند از منزل مرا
- گل خواهد کرد از گل ما
- نوید آمدن یار دلستان مرا
- به قصد کوی تو بیرحم عاشقان ز وطنها
- روز وصلم به تن آرام نباشد جان را
- مهی کز دوریش در خاک خواهم کرد جا امشب
- بوده است یار بی من اگر دوش با رقیب
- شب وصل است و با دلبر مرا لب بر لب است امشب
- چون شیشهی دل نه از ستم آسمان پر است
- قاصد به خاک بر سر کویش فتاده کیست
- ز غمزه، چشم تو یک تیر در کمان نگذاشت
- هرگزم امید و بیم از وصل و هجر یار نیست
- حرف غمت از دهان ما جست
- لبم خموش ز آواز مدعا طلبی است
- ای باده ز خون من به جامت
- گفتم نگرم روی تو گفتا به قیامت
- چه گویمت که دلم از جدائیت چون است
- یک گریبان نیست کز بیداد آن مه پاره نیست
- مطلب و مقصود ما از دو جهان، اوست اوست
- شود از باد تا شمشاد گاهی راست گاهی کج
- بی من و غیر اگر باده خورد نوشش باد
- بتان نخست چو در دلبری میان بستند
- با حریفان چو نشینی و زنی جامی چند
- در پیش بیدلان جان، قدری چنان ندارد
- کدام عهد نکویان عهد ما بستند
- دل بوی او سحر ز نسیم صبا نشنید
- نه با من دوست آن گفت و نه آن کرد
- داغ عشق تو نهان در دل و جان خواهد ماند
- گفتم که چاره غم هجران شود نشد
- گر آن گلبرگ خندان در گلستانی دمی خندد
- به ره او چه غم آن را که ز جان میگذرد
- دل عشاق روا نیست که دلبر شکند
- آن دلبر محملنشین چون جای در محمل کند
- شب و روزی به پایان گر تو را در وصل یار آید
- امروز ما را گر کشی بیجرم از ما بگذرد
- گفتیم درد تو عشق است و دوا نتوان کرد
- تا ز جان و دل من نام و نشان خواهد بود
- گریه جانسوز مرا ناله ز دنباله نگر
- بر دست کس افتد چو تو یاری نه و هرگز
- از دل رودم یاد تو بیرون نه و هرگز
- با من ار هم آشیان میداشت ما را در قفس
- رسید یار و ندیدیم روی یار افسوس
- شبی فرخنده و روزی همایون روزگاری خوش
- دانی که دلبر با دلم چون کرد و من چون کردمش
- پس از چندی کند یک لحظه با من یار دورانش
- سرو قدی که بود دیدهی دلها به رهش
- غم عشق نکویان چون کند در سینهای منزل
- کردهاست یا قاصد نهان مکتوب جانان در بغل
- به حریم خلوت خود شبی چه شود نهفته بخوانیم
- شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتم
- بیمهری اگر چه بیوفا هم
- مپرس ای گل ز من کز گلشن کویت چسان رفتم
- ای گمشده دل کجات جویم
- گوهرفشان کن آن لب کز شوق جان فشانم
- جانا ز ناتوانی از خویشتن به جانم
- دل من ز بیقراری چو سخن به یار گویم
- گه ره دیر و گهی راه حرم میپویم
- با چشم تو گهی که به رویت نظر کنم
- هر شبم نالهی زاری است که گفتن نتوان
- گواهی دهد چهرهی زرد من
- بر خاکم اگر پا نهد آن سرو خرامان
- به یک نظاره چون داخل شدی در بزم میخواران
- آن کمان ابرو کند چون میل تیرانداختن
- منم آن رند قدح نوش که از کهنه و نو
- گردد کسی کی کامیاب از وصل یاری همچو تو
- خوش آنکه نشینیم میان گل و لاله
- بود مه روی آن زیبا جوان چارده ساله
- مهر رخسار و مه جبین شدهای
- رفتی و دارم ای پسر بی تو دل شکستهای
- چه شود به چهرهی زرد من نظری برای خدا کنی
- شکست پیر مغان گر سرم به ساغر می
- چو نی نالدم استخوان از جدایی
- روز و شب خون جگر میخورم از درد جدایی
- کجایی در شب هجران که زاریهای من بینی
- شستم ز میدر پای خم، دامن ز هر آلودگی
- ای که مشتاق وصل دلبندی
- کوی جانان از رقیبان پاک بودی کاشکی
- دو چشمم خون فشان از دوری آن دلستانستی
- صبوری کردم و بستم نظر از ماه سیمایی
- من پس از عزت و حرمت شدم ار خار کسی
- زهی از رخ تو پیدا همه آیت خدایی
- ای که در جام رقیبان می پیاپی میکنی
- دل زارم بود در صیدگاه عشق نخجیری