هاتف اصفهانی (غزلیات)/جوانی بگذرد یارب به کام دل جوانی را
ظاهر
جوانی بگذرد یارب به کام دل جوانی را | که سازد کامیاب از وصل پیر ناتوانی را | |||||
به قتلم کوشی ای زیبا جوان و من درین حیرت | که از قتل کهن پیری چه خیزد نوجوانی را | |||||
تمام مهربانان را به خود نامهربان کردم | به امیدی که سازم مهربان نامهربانی را | |||||
چه باشد جادهی ای سرو سرکش در پناه خود | تذرو بیپناهی قمری بی آشیانی را | |||||
مکن آزار جان هاتف آزرده جان دیگر | کزین افزون نشاید خست جان خسته جانی را |