هاتف اصفهانی (غزلیات)/مهی کز دوریش در خاک خواهم کرد جا امشب
ظاهر
مهی کز دوریش در خاک خواهم کرد جا امشب | به خاکم گو میا فردا، به بالینم بیا امشب | |||||
مگو فردا برت آیم که من دور از تو تا فردا | نخواهم زیست خواهم مرد یا امروز یا امشب | |||||
ز من او فارغ و من در خیالش تا سحر کایا | بود یارش که و کارش چه و جایش کجا امشب | |||||
شدی دوش از بر امشب آمدی اما ز بیتابی | کشیدم محنت صد ساله هجر از دوش تا امشب | |||||
شب هجر است و دارم بر فلک دست دعا اما | به غیر از مرگ حیرانم چه خواهم از خدا امشب | |||||
چو فردا همچو امروز او ز من بیگانه خواهد شد | گرفتم همچو دیشب گشت با من آشنا امشب | |||||
ندارم طاقت هجران چو شبهای دگر هاتف | چه یار از من شود دور و چه جان از تن جدا امشب |