هاتف اصفهانی (غزلیات)/صبوری کردم و بستم نظر از ماه سیمایی

از ویکی‌نبشته
هاتف اصفهانی (غزلیات) از هاتف اصفهانی
(صبوری کردم و بستم نظر از ماه سیمایی)
  صبوری کردم و بستم نظر از ماه سیمایی که دارد چون من بیتاب هر سو ناشکیبایی  
  به حسرت زین گلستان با صد افغان رفتم و بردم به دل داغ فراق لاله‌رویی سرو بالایی  
  به ناکامی دو روز دیگر از کوی تو خواهم شد به چشم لطف بین سوی من امروزی و فردایی  
  به کام دل چو با اغیار می نوشی به یاد آور ز ناکامی از خون جگر پیمانه پیمایی  
  به جان از تنگنای شهر بند عقل آمد دل جنونی از خدا می‌خواهم و دامان صحرایی  
  به پای سرو و گل در باغ هاتف نالد و گرید به یاد قامت رعنایی و رخسار زیبایی