هاتف اصفهانی (غزلیات)/بر دست کس افتد چو تو یاری نه و هرگز

از ویکی‌نبشته
هاتف اصفهانی (غزلیات) از هاتف اصفهانی
(بر دست کس افتد چو تو یاری نه و هرگز)
  بر دست کس افتد چو تو یاری نه و هرگز در دام کسی چون تو شکاری نه و هرگز  
  روزم سیه است از غم هجران بود آیا چون روز سیاهم شب تاری نه و هرگز  
  در بادیه‌ی عشق و ره شوق رساند آزار به هر پا سر خاری نه و هرگز  
  گردون ستمگر کند این کار که باشد؟ یاری به مراد دل یاری نه و هرگز  
  در خاطر هاتف همه‌ی عمر گذشته است جز عشق تو اندیشه‌ی کاری نه و هرگز