هاتف اصفهانی (غزلیات)/دل بوی او سحر ز نسیم صبا نشنید
ظاهر
دل بوی او سحر ز نسیم صبا نشنید | تا بوی او نسیم صبا از کجا شنید | |||||
بیگانه گفت اگر سخنی در حقم چه باک | این میکشد مرا که ازو آشنا شنید | |||||
رازی که با تو گفتم و آنجا کسی نبود | غیر از من و خدا و تو، غیر از کجا شنید | |||||
دل سوخت بر منش همه گر سنگ خاره بود | غیر از تو هر که حال مرا دید یا شنید | |||||
فرخنده عاشقی که ز دلدار مهربان | گر حرف مهر گفت حدیث وفا شنید | |||||
پیغام حور نشنود از خازن بهشت | گوئی کز آشنا سخن آشنا شنید | |||||
نشنیدی ای دریغ و ندیدی که از کسان | هاتف چها ز عشق تو دید و چها شنید |