هاتف اصفهانی (غزلیات)/یک گریبان نیست کز بیداد آن مه پاره نیست
ظاهر
| یک گریبان نیست کز بیداد آن مه پاره نیست | رحم گویا در دل بیرحم آن مه پاره نیست | |||||
| کو دلی کز آن دل بیرحم سنگین نیست چاک | کو گریبانی کز آن چاک گریبان پاره نیست | |||||
| ای دلت در سینه سنگ خاره با من جور بس | در تن من آخر این جان است سنگ خاره نیست | |||||
| گاه گاهم بر رخ او رخصت نظاره هست | لیک این خون گشته دل را طاقت نظاره نیست | |||||
| جان اگر خواهی مده تا میتوانی دل ز دست | دل چو رفت از دست غیر از جان سپردن چاره نیست | |||||
| کامیاب از روی آن ماهند یاران در وطن | بینصیب از وصل او جز هاتف آواره نیست | |||||