هاتف اصفهانی (غزلیات)/به حریم خلوت خود شبی چه شود نهفته بخوانیم
ظاهر
به حریم خلوت خود شبی چه شود تو بخوانیم | به کنار من بنشینی و به کنار خود بنشانیم | |||||
من اگر چه پیرم و ناتوان تو ز آستان خودت مران | که گذشته در غمت ای جوان همه روزگار جوانیم | |||||
منم ای برید و دو چشم تر ز فراق آن مه نوسفر | به مراد خود برسی اگر به مراد خود برسانیم | |||||
چو برآرم از ستمش فغان گله سر کنم من خسته جان | برد از شکایت خود زبان به تفقدات زبانیم | |||||
به هزار خنجرم ار عیان زند از دلم رود آن زمان | که :نوازد آن مه مهربان به یکی نگاه نهانیم | |||||
ز سموم سرکش این چمن همه سوخت چون بر و برگ من | چه طمع به ابر بهاری و چه زیان ز باد خزانیم | |||||
شدهام چو هاتف بینوا به بلای هجر تو مبتلا | نرسد بلا به تو دلربا گر ازین بلا برهانیم |