هاتف اصفهانی (غزلیات)/به گردون میرسد فریاد یارب یاربم شبها
ظاهر
به گردون میرسد فریاد یارب یاربم شبها | چه شد یارب در این شبها غم تاثیر یاربها | |||||
به دل صدگونه مطلب سوی او رفتم ولی ماندم | ز بیم خوی او خاموش و در دل ماند مطلبها | |||||
هزاران شکوه بر لب بود یاران را ز خوی تو | به شکرخنده آمد چون لبت، زد مهر بر لبها | |||||
ندانی گر ز حال تشنگان شربت وصلت | ببین افتاده چون ماهی طپان بر خاک طالبها | |||||
جدا از ماه رویت عاشقان از چشم تر هر شب | فرو ریزند کوکب تا فرو ریزند کوکبها | |||||
چسان هاتف بجا ماند کسی را دین و دل جایی | که درس شوخی آموزند طفلان را به مکتبها |