منوچهری (قصاید و قطعات)
ظاهر
- نوبهار آمد و آورد گل و یاسمنا
- همیریزد میان باغ، للها به زنبرها
- چو از زلف شب بازشد تابها
- غرابا مزن بیشتر زین نعیقا
- ای با عدوی ما گذرنده ز کوی ما
- دوستان! وقت عصیرست و کباب
- در خمار می دوشینم ای نیک حبیب
- آمد شب و از خواب مرا رنج و عذابست
- ای ترک ترا با دل احرار چه کارست
- الا وقت صبوحست، نه گرمست و نه سردست
- چرخست ولیکن نه درو طالع نحسست
- سپیدهدم که وقت کار عامست
- المنة لله که این ماه خزانست
- می بر کف من نه که طرب را سبب اینست
- این قصر خجسته که بنا کردهای امسال
- روزی بس خرمست، میگیر از بامداد
- ساقی بیا که امشب ساقی به کار باشد
- به فال نیک و به روز مبارک شنبد
- جز به چشم عظمت هر که درو در نگرد
- وقت بهارست و وقت ورد مورد
- ابر آذاری چمنها را پر از حورا کند
- دلم ای دوست تو دانی که هوای توکند
- نوروز روز خرمی بیعدد بود
- آمد ای سید احرار! شب جشن سده
- باد نوروزی همی در بوستان سامر شود
- صنما بی تو دلم هیچ شکیبا نشود
- ابر آذاری برآمد از کران کوهسار
- بر لشکر زمستان نوروز نامدار
- هنگام بهارست و جهان چون بت فرخاز
- با رخت ای دلبر عیار یار
- به دهقان کدیور گفت انگور
- نوروز فرخ آمدو نغز آمد و هژیر
- نوبهار آمد و آورد گل تازه فراز
- عاشقا رو دیده از سنگ و دل از فولاد ساز
- آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فراز
- بیار ساقی زرین نبید و سیمین کاس
- سمنبوی آن سر زلفش که مشکین کرد آفاقش
- ای خداوند خراسان و شهنشاه عراق
- بینی آن ترکی که او چون برزند بر چنگ، چنگ
- نوبهار از خوید و گلآراست گیتی رنگ رنگ
- شبی دراز، می سرخ من گرفته به چنگ
- الا یا خیمگی! خیمه فروهل
- می ده پسرا! برگل، گل چون مل و مل چون گل
- آمد نوروز ماه با گل سوری به هم
- خیز بترویا! تا مجلس زی سبزه بریم
- ای دل چو هست حاصل کار جهان عدم
- ای بت زنجیر جعد، ای آفتاب نیکوان
- برآمد ز کوه ابر مازندران
- ای باده! فدای تو همه جان و تن من
- ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن
- شبی گیسو فروهشته به دامن
- حاسدان بر من حسد کردندو من فردم چنین
- فغان ازین غراب بین و وای او
- رسم بهمن گیر و از نو تازه کن بهمنجنه
- ماه رمضان رفت و مرا رفتن او به
- برخیز هان ای جاریه، می در فکن در باطیه
- نبیذ پیش من آمد به شاطی برکه
- خوشا قدح نبیذ بوشنجه
- بینی آن بیجاده عارض لعبت حمری قبای
- ای لعبت حصاری، شغلی دگر نداری
- خواهم که بدانم من جانی که چه خوداری
- نوروز درآمد ای منوچهری
- چنین خواندم امروز در دفتری
- بزن ای ترک آهو چشم آهو از سر تیری
- بساز چنگ و بیاور دوبیتی و رجزی
- رفت سرما و بهار آمد چون طاووسی
- گاه توبه کردن آمد از مدایح و ز هجی
- به نام خداوند یزدان اعلی
- نوروز برنگاشت به صحرا به مشک و می
- نوروز، روزگار مجدد کند همی
- جهانا چه بدمهر و بدخو جهانی
- صنما! گرد سرم چند همیگردانی
- نوروز روزگار نشاطست و ایمنی
- یکی سخنت بگویم گر از رهی شنوی
- آفرین زان مرکب شبدیز فعل رخش خوی
- اندر آمد نوبهاری چون مهی
- ای ترک من امروز نگویی به کجایی
- گرفتمت که رسیدی بدانچه میطلبی
- نوای تو ای خوب ترک نوآیین