منوچهری (قصاید و قطعات)/نوروز درآمد ای منوچهری
ظاهر
نوروز درآمد ای منوچهری | با لالهی لعل و با گل خمری | |||||
مرغان زبان گرفته را یکسر | بگشاده زبان رومی و عبری | |||||
یک مرغ سرود پارسی گوید | یک مرغ سرود ماورالنهری | |||||
در زمجره شد چو مطربان، بلبل | در زمزمه شد چو موبدان، قمری | |||||
ماند ورشان به مقری کوفی | ماند ورشان به مقری بصری | |||||
در دامن کوه، کبک شبگیران | در رفت به هم به رقص با کدری | |||||
بر پر الفی کشید و نتوانست | خمیده کشید الف ز بیصبری | |||||
بر پربکشید هفت الف یا نه | از بیقلمی و یا ز بیحبری | |||||
طوطی به حدیث و قصه اندر شد | با مردم روستایی و شهری | |||||
پیراهنکی برید و شلواری | از بیرم سرخ و از گل حمری | |||||
پیراهنکی بیآستین، لیکن | شلوار چو آستین بوعمری | |||||
هدهد چو کنیزکیست دوشیزه | با زلف ایاز و دیدهی فخری | |||||
بر فرق زدهست شانهای شیزین | بیگیسو یکی دراز از غمری | |||||
بر شاخ درخت ارغوان بلبل | ماند به جمیل معمر عذری | |||||
بی وزن عروض شعرها گوید | شاعر نبود بدین نکو شعری | |||||
طاووس مدیح عنصری خواند | دراج مسمط منوچهری | |||||
بر برگ سپید یاسمین تر | بر ریخت قرابهی می حمری | |||||
جنبید سر خجسته نتواند | برگردن کوتهش ز پر عطری | |||||
خون دل لاله در دل لاله | افسرده شد از نهیب کم عمری | |||||
صد گردنک زبرجدین دیدی | بر یک تن خرد نرگس بری | |||||
زرین سرکی فراز هر گردن | شش گوش بر او ز سیم هل تدری؟ | |||||
شمشاد نگر بدان نکوزلفی | گلنار نگر بدان نکوچهری | |||||
ای تازه بهار! سخت پدرامی | پیرایهی دره و زیور عصری | |||||
با رنگ و نگار جنت العدنی | با نور و ضیاء لیلةالقدری | |||||
از بوی بدیع و از نسیم خوش | چون نافهی مشک و عنبر تری | |||||
وز رنگ و نگار و صورت نیکو | چون قصر ملک محمد قصری | |||||
میر اجل مظفر عادل | قطب کرم و نتیجه حری | |||||
با چهرهی ماه و طلعت زهره | با زهرهی شیر و عفت زهری | |||||
برداشته زرق مهتر و کهتر | دریافته طبع بری و بحری | |||||
افزون به شرف ز شرقی و غربی | افزون به نسب ز تیمی و بکری | |||||
بریده چو طبع ممن از مرتد | از بددلی و بدی و بدمهری | |||||
با مهرهی آهنین دبوس او | بر مهرهی پشت شیر نر بگری | |||||
گر سنگ ده آسیا فرو افتد | در پیش رخش ز کوکب دری | |||||
از پس نجهد دلش به یک ذره | کس را نبود دلی بدین نری | |||||
ور زانکه بغردی بناگاهان | پیرامن او پلنگ یا ببری | |||||
زان جانب خویش ننگرد زین سو | از ننگ حقارت و ز بیقدری | |||||
میرا! ملکا! ستاره و بدرا! | میری، ملکی، ستاره و بدری | |||||
گر یمن کسی طلب کند، یمنی | ور یسر کسی طلب کند، یسری | |||||
دیوانه طناب کاغذین ندرد | چونانکه تو صف آهنین دری | |||||
چون تیغ که شاخ گندنا برد | تو سنگ بزرگ آسیا بری | |||||
آنگاه که شعر تازی آغازی | همتای لبید و اوس بن حجری | |||||
وانگاه که شعر پارسی گویی | استاد شهید و میر بونصری | |||||
با جام به بزم، خیر برخیری | با تیغ، به رزم، شر بر شری | |||||
در حرب، هزار کیمیا دانی | چون حارث ابن ظالم المری | |||||
تا هست خلاف شیعی و سنی | تا هست وفاق طبعی و دهری | |||||
تا «فاتحةالکتاب» برخواند | اندر عرب و عجم یکی مقری | |||||
در دولت فرخجسته آزادی | در دایرهی سپهر بیغدری |