منوچهری (قصاید و قطعات)/رفت سرما و بهار آمد چون طاووسی
ظاهر
رفت سرما و بهار آمد چون طاووسی | به سوی سبزه برون آمد هر محبوسی | |||||
هر زمان نوحه کند فاخته، چون نوحهگری | هر زمان کبک همیتازد، چون جاسوسی | |||||
بر سر سرو زند پردهی عشاق، تذرو | ورشان نای زند، بر سر هر مغروسی | |||||
بر زند نارو، بر سرو سهی «سرو سهی» | بر زند بلبل بر تارک گل قالوسی | |||||
دم هر طوطیکی چون ورق سوسن تر | باز چون دستهی سوسن دم هر طاووسی | |||||
به سحرگاهان، ناگاهان آواز کلنگ | راست چون غیو کند صفدر در کردوسی | |||||
چون صفیری بزند کبک دری در هزمان | بزند لقلق بر کنگره بر، ناقوسی | |||||
رعد، پنداری طبال همی طبل زند | بر در بوالحسن بن علی بن موسی | |||||
آن رئیس رسای عرب و آن عجم | که همیماند بر تخت چو کیکاووسی |