منوچهری (قصاید و قطعات)/اندر آمد نوبهاری چون مهی
ظاهر
اندر آمد نوبهاری چون مهی | چون بهشت عدن شد هر مهمهی | |||||
بر سر هر نرگسی ماهی تمام | شش ستاره بر کنار هر مهی | |||||
یا چو سیم اندوده شش ماه بدیع | حلقه حلقه گرد زر ده دهی | |||||
بامدادان بر هوا قوس قزح | بر مثال دامن شاهنشهی | |||||
پنج دیبای ملون بر تنش | باز جسته دامن هر دیبهی | |||||
هر کجا پویی ز مینا خرمنیست | هر کجا جویی ز دیبا خرگهی | |||||
نرگس تازه میان مرغزار | همچو در سیمین زنخ زرین چهی | |||||
سرو بالا دار هم پهلوی مورد | چون درازی در کنار کوتهی | |||||
بوستانافروز پیش ضیمران | چون نزاری پیش روی فربهی | |||||
بر سر هر شاخساری مرغکی | بر زبان هر یکی بسماللهی | |||||
بوستان مانندهی معشوق میر | با دگرگونه لباسی هر گهی | |||||
میر نیکوکار و میر حقشناس | مهربانتر میر و فرختر مهی | |||||
آفتاب روش اندر پیش او | چون به پیش آفتاب اندر، سهی | |||||
از زمین بر پشت پروین افکند | گر به نوک نیزه بردارد کهی | |||||
روز هیجاها بود کشور گشای | روز مجلسها بود کشور دهی | |||||
عقد جود او همه پنجه بود | خود به دست چپ بود هر پنجهی | |||||
از فراز همت او نیست جای | «نیست آنسوتر ز عبادان دهی» | |||||
آفرین بر مرکب میمون میر | رفته در یک خطوه یکماهه رهی | |||||
مرکبی، طیارهای، کهپارهای | شخ نوردی که کنی، وادی جهی | |||||
تیزگوشی، پهن پشتی، ابلقی | گردسمی، خرد مویی، فربهی |