منوچهری (قصاید و قطعات)/آمد شب و از خواب مرا رنج و عذابست
ظاهر
آمد شب و از خواب مرا رنج و عذابست | ای دوست بیار آنچه مرا داروی خوابست | |||||
چه مرده و چه خفته که بیدار نباشی | آن را چه دلیل آری و این را چه جوابست | |||||
من جهد کنم بیاجل خویش نمیرم | در مردن بیهوده، چه مزد و چه ثوابست | |||||
من خواب ز دیده به می ناب ربایم | آری عدوی خواب جوانان می نابست | |||||
سختم عجب آید که چگونه بردش خواب | آن را که به کاخ اندر یک شیشه شرابست | |||||
وین نیز عبجتر که خورد باده نه بر چنگ | بینغمهی چنگش به می ناب شتابست | |||||
اسبی که صفیرش نزنی مینخورد آب | نی مرد کم از اسب و نه می کمتر از آبست | |||||
در مجلس احرار سه چیزست و فزون به | وان هر سه شرابست و ربابست و کبابست | |||||
نه نقل بود ما را، نی دفتر و نی نرد | وان هر سه بدین مجلس ما در، نه صوابست | |||||
دفتر به دبستان بود و نقل به بازار | وین نرد به جایی که خرابات خرابست | |||||
ما مرد شرابیم و کبابیم و ربابیم | خوشا که شرابست و کبابست و ربابست |