منوچهری (قصاید و قطعات)/نبیذ پیش من آمد به شاطی برکه

از ویکی‌نبشته
منوچهری (قصاید و قطعات) از منوچهری
(نبیذ پیش من آمد به شاطی برکه)
  نبیذ پیش من آمد به شاطی برکه به خنده گفتم: طوبی لمن یری عکه  
  خوشم نبیذ و خوشا روی آنکه داد نبیذ خوشم جوانی و این بوستان و این برکه  
  من و نبیذ و به خانه درون سماع و رباب حسود بر در و بسیار گوی در سکه  
  مرا تو گویی می‌خوردنست اصل فساد به جان تو که همی‌آیدم ز تو ضحکه  
  اگر فساد کند هر که او نبیذ خورد بسا فساد که در یثربست و در مکه  
  ور این فساد ز من دست باز دار و برو که نیست با تو مرا نی نکاح و نی شرکه  
  چرا نبیذ حرامست و هست سرکه حلال نه هم نبیذ بود ابتدا از آن سرکه؟  
  نبیذ تلخ چه انگوری و چه میویزی سپید سیم چه با سکه و چه بی‌سکه  
  کجا نبیذست آنجا بود جوانمردی کجا نبیذست آنجایگه بود برکه