منوچهری (قصاید و قطعات)/ماه رمضان رفت و مرا رفتن او به
ظاهر
ماه رمضان رفت و مرا رفتن او به | عید رمضان آمد، المنه لله | |||||
آنکس که بود آمدنی آمده بهتر | و آنکس که بود رفتنی او رفته بده به | |||||
برآمدن عید و برون رفتن روزه | ساقی بدهم باده، بر باغ و به سبزه | |||||
من روزه بدین سرخترین آب گشایم | زان سرخترین آب رهی را ده و مسته | |||||
برنه به کف دستیم آن جام چو کوثر | جام دگر آور، به کف دست دگر نه | |||||
من می نخورم، تا نبود بر دو کفم جام | یا ساتگنی بر سر خوانم ننهی سه | |||||
چون می بدهی، نوش همیگوی و همیباش | چون می بخورم، جام همیگیر و همیجه | |||||
ور جهد کند خواجه و گوید نخورم می | با جان و سر سلطان سوگندش همیده | |||||
ور خواجهی اعظم قدحی کهتر خواهد | حقا که میش مه دهی و هم قدحش مه | |||||
بر بار خدای رسا خواجه محمد | کهتر بر او مهتر و مهتر بر او که | |||||
تایید خدایی به تن او متنزل | اقبال سمایی به رخ او متوجه | |||||
پاکیزهلقایی که ز بس حکمت و جودش | «الحکمة و الجود سری مفتخرا به» | |||||
آراسته خورشید چنان ز ابر نتابد | کز دو رخ او تابد یزدانی فره | |||||
دو ساعد او چون دو درختست مبارک | انگشت بر او: شاخ و بر و جود فواکه | |||||
بدخو شود از عشرت او سخت نکوخو | عاقل شود از عادت او سخت موله | |||||
پرویز ملک چون سخن خوب شنیدی | آن را که سخن گفتی، گفتیش که هان زه! | |||||
پرویز گر ایدون که در ایام تو بودی | بودی همه الفاظ ترا جمله مزهزه | |||||
زیرا که حدیث تو به ده راه نماید | گفتار جز از تو نبرد راه سوی ده | |||||
اندر چله جهل، کمالت شکند تیر | واندر گلوی آز، نوالت فکند زه | |||||
کوچک دو کفت، مه زد و دریای بزرگست | بسیار نزارست مه از مردم فربه | |||||
از منفعت دریا و ز مردم دریا | بسیار که و پیش خرد منفعتش مه | |||||
نام خرد و فهم نکو ما ز تو بردیم | انگور ز انگور برد رنگ و به از به | |||||
مکره به گه بخل تو باشی و نه مطواع | مطواع گه جود تو باشی و نه مکره | |||||
من بنده که نزدیک تو شعر آرم، باشم | آسیمه سر و ساده دل و خیره و واله | |||||
از بیادبی باشد و از پست مقامی | سجع متنبی گفتن، پیش متفقه | |||||
ای خواجهی فرخنده، ار ایدون که نیامد | این شعر تو نیکوتر از آن روز دوشنبه | |||||
معذور همیدار که این بار دگر من | شعریت بیارم که بود صد ره از ین به | |||||
تا راه توان یافت به دریا ز ستاره | تا دور توان گشت به توشه ز مهامه | |||||
بختت ازلی باد و بقایت ابدی باد | ایزد مرساناد به روی تو مکاره |