منوچهری (قصاید و قطعات)/بیار ساقی زرین نبید و سیمین کاس
ظاهر
| بیار ساقی زرین نبید و سیمین کاس | به باده حرمت و قدر بهار را بشناس | |||||
| نبید خور که به نوروز هر که می نخورد | نه از گروه کرامست و نز عداد اناس | |||||
| نگاه کن که به نوروز چون شدهست جهان | چو کارنامهی مانی در آبگون قرطاس | |||||
| فرو کشید گل سرخ رویبند از روی | برآورید گل مشکبوی سر ز تراس | |||||
| همی نثار کند ابر شامگاهی در | همی عبیر کند باد بامدادی آس | |||||
| درست گویی نخاس گشت باد صبا | درخت گل به مثل چون کنیزک نخاس | |||||
| خجسته را بجز از خردما ندارد گوش | بنفشه را بجز از کرکما ندارد پاس | |||||
| هزاردستان این مدحت منوچهری | کند روایت در مدح خواجه ابو العباس | |||||
| بزرگ بار خدایی که ایزد متعال | یگانه کرد به توفیقش از جمیع الناس | |||||
| همه به کردن خیرست مر ورا همت | همه به دادن مالست مر ورا وسواس | |||||
| هزار بار ز عنبر شهیترست به خلق | هزار بار ز آهن قویترست به باس | |||||
| چو عدل او هست آنجایگه نباشد جور | چو امن او هست آنجایگاه نیست هراس | |||||
| خدای، عز و جل، از تنش بگرداناد | مکاره دو جهان و وساوس خناس | |||||