سنایی غزنوی (قصاید و قطعات)
ظاهر
- ذات رومی محرم آمد پاک دل کرباس را
- ای که چون اندر بنان آری قصب هنگام نظم
- گرتیر فلک داد کلاهی به معزی
- گنده پیریست تیره روی جهان
- پیش ازین گفتم سه بوسش را همی
- دیگ خواجه ز گوشت دوشیزهست
- خواجه منصور بپژمرد ز مرگ
- ضربت گردون دون آزادگان را خسته کرد
- ای همه جانها ز تو پاینده جان چون خوانمت
- از بس غر و غر زن که به بلخند ادیبانش
- تا چند معزای معزی که خدایش
- روح مجرد شد خواجه زکی
- ای عمیدی که باز غزنین را
- سرخ گویی همیشه غر باشد
- معجزی خود ز معجز ادبار
- زهی سزای محامد محمدبن خطیب
- ای برادر زکی بمرد و بشد
- لب روح الله ست یا دم صور
- گوهر روح بود خواجه وزیر
- گفت بر دوخته مرا شعری
- ای محمد نام و احمد خلق و محمودی شیم
- ما فرش بزرگی به جهان باز کشیدیم
- ای خرد را جمال و جان را زین
- ای جمال معاشران چونست
- خواجه سلام علیک کو لب چون نوش او
- خواجه غلط کرده است در چه؟ در ابروی او
- رفت قاضی بلمعالی ای سنایی آه کو
- ایا کشیخان بد اصل ای سه بوسش
- ای چو ماهی نشسته در خرگاه
- اعتقاد محمد بهروز
- علم و عمل خواجه اسماعیل شنیزی
- ای لاف زنی که هر کجا هستی
- معجز معجزی پدید آمد
- شد باز گهر طبع گهرزای معزی
- سخن را به خواب اندرون دوش گفتم
- ای سه بوسش به آدمی ناژی
- مرا شهابی گر هجو کرد صد خروار
- تابوت مرا باز کن ای خواجه زمانی
- حاجت صد هزار ... قوی