جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)
ظاهر
- لله الحمد قبل کل کلام
- جامی از گفت و گو ببند زبان!
- ای کشیده به کلک وهم و خیال
- سر مقصود را مراقبه کن!
- آن بود اختیار در هر کار
- شیوهی واعظ آن بود که نخست
- «شعر در نفس خویشتن بد نیست»
- ترک آزار کردن خواجه
- قصهی عاشقان خوش است بسی
- خرسی از حرص طعمه بر لب رود
- چون شد این اعتقادنامه درست
- بشنو، ای گوش بر فسانهی عشق!
- قطره چون آب شد به تابستان
- در نواحی مصر شیرزنی
- معتمر نام، مهتری ز عرب
- خسرو صبح چو علم برزد
- بعد شش سال، معتمر، یا هفت
- زنگیای روی چون در دوزخ
- بود در دل چنان، که این دفتر
- حمد ایزد نه کار توست، ای دل!
- بود در مرو شاه جان زالی
- در رهی میگذشت پیغمبر
- پیش سوداییان تخت جلال
- حاتم آن بحر جود و کان عطا
- بود در عهد بوعلی سینا
- جامی! از شعر و شاعری بازآی!