جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/آن بود اختیار در هر کار
ظاهر
آن بود اختیار در هر کار | که بود فاعل اندر آن مختار | |||||
معنی اختیار فاعل چیست؟ | آنکه فاعل چو فعل را نگریست، | |||||
ایزد اندر دلش به فضل و رشاد | درک خیریت وجود نهاد | |||||
یعنی آناش به دیده خیر نمود، | کید آن علم از عدم به وجود | |||||
منبعث شد از آن ارادت و خواست | کرد ایجاد فعل، بی کم و کاست | |||||
درک خیریت، اختیار بود | و آن به تعلیم کردگار بود | |||||
هر چه این علم و خواست، شد سبباش | اختیاری نهد خرد لقباش | |||||
وآنچه باشد بدون این اسباب | اضطراریست نام آن، دریاب! | |||||
باشد از اختیار قدرت دور | فاعل آن بود بر آن مجبور | |||||
هر که در فعل خود بود مختار | فعل او دور باشد از اجبار | |||||
گرچه از جبر، فعل او دورست | اندر آن اختیار مجبورست | |||||
ورچه بیاختیار کارش نیست | اختیار اندر اختیارش نیست |