جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)
ظاهر
- ای حیات دل هر زنده دلی
- شب که زد تیرگی مهرهی گل
- ای قوی ربقهی اخلاص به تو
- سعدی آن بلبل «شیراز سخن»
- ای درین کارگه هوشربای
- داشت غوکی به لب بحر وطن
- ای پر از فیض وجود تو جهان!
- پور عمران به دلی غرقهی نور
- ای درین دامگه وهم و خیال
- صادقی را غم شبگیر گرفت
- ای دل اهل ارادت به تو شاد!
- ای رقم کردهی تو حرف گناه!
- میشد اندر حشم حشمت و جاه
- بود مردانهزنی در موصل
- شحنهای گفت که عیاری را
- ای ز بس بار تو انبوه شده،
- پیری از نور هدا بیگانه
- بوتراب آن گهر بحر شرف
- ای دلت شاه سراپردهی عشق
- والی مصر ولایت، ذوالنون
- خارکش پیری با دلق درشت
- ای که از طبع فرومایهی خویش
- ای گرو کرده زبان را به دروغ!
- آن عرابی به شتر قانع و شیر
- این محیط کرمات عرش صدف!
- ای درین خوابگه بیخبران!
- جامی این پردهسرایی تا چند؟
- چون سنایی شه اقلیم سخن
- ای رهایی ده هر بیهوشی!
- ای ز گلزار سخن یافته بوی!
- دامت آثارک، ای طرفه قلم!