جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/خارکش پیری با دلق درشت
ظاهر
خارکش پیری با دلق درشت | پشتهای خار همی برد به پشت | |||||
لنگلنگان قدمی برمیداشت | هر قدم دانهٔ شکری میکاشت | |||||
کای فرازندهٔ این چرخ بلند! | وی نوازندهٔ دلهای نژند! | |||||
کنم از جیب نظر تا دامن | چه عزیزی که نکردی با من | |||||
در دولت به رخم بگشادی | تاج عزت به سرم بنهادی | |||||
حد من نیست ثنایت گفتن | گوهر شکر عطایت سفتن | |||||
نوجوانی به جوانی مغرور | رخش پندار همیراند ز دور | |||||
آمد آن شکرگزاریش به گوش | گفت کای پیر خرف گشته، خموش! | |||||
خار بر پشت، زنی زین سان گام | دولتت چیست، عزیزیت کدام؟ | |||||
عمر در خارکشی باختهای | عزت از خواری نشناختهای | |||||
پیر گفتا که: «چه عزت زین به | که نیام بر در تو بالین نه؟ | |||||
کای فلان! چاشت بده یا شامام | نان و آبی (که) خورم و آشامم | |||||
شکر گویم که مرا خوار نساخت | به خسی چون تو گرفتار نساخت | |||||
به ره حرص شتابنده نکرد | بر در شاه و گدا بنده نکرد | |||||
داد با اینهمه افتادگیام | عز آزادی و آزادگیام» |