جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/ای دل اهل ارادت به تو شاد!
ظاهر
ای دل اهل ارادت به تو شاد! | به تو نازم! که مریدی و مراد | |||||
خواهش از جانب ما نیست درست | هر چه هست از طرف توست نخست | |||||
تا به ناخواست دهی کاهش ما | هیچ سودی ندهد خواهش ما | |||||
گر به ما خواهش تو راست شود | مو به مو بر تن ما خواست شود | |||||
دولت نیک سرانجامی را | گرم کن ز آتش خود جامی را | |||||
در دلش از تف آن شعلهفروز، | هر چه غیر تو بود جمله بسوز! | |||||
بود که بیدردسر خامی چند | پا ز سر کرده رود گامی چند | |||||
ره به سر منزل مقصود برد | پی به بیغولهی نابود برد | |||||
درزند آتش هستی تابی | ریزد از توبه بر آتش، آبی |