جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)
ظاهر
- الهی! کمال الهی تو راست
- دلا دیدهی دوربین برگشای!
- سخن ز آسمانها فرود آمدهست
- شناسای تاریخهای کهن
- سکندر چو ز آلایش جهل پاک
- چنین گفت دانشور روم و روس
- دبیر خردمند دانشپژوه
- فلاطون که فر الهیش بود
- زهی گنج حکمت که سقراط بود
- به بقراط شد علم طب آشکار
- چنین است در سفرهای قدیم
- گهرسنج این گنج گوهرفشان
- سکندر که گنجینهی راز بود
- سکندر ز اقصای یونان زمین
- سکندر که صیتش جهان را گرفت
- سکندر چو بر هند لشکر کشید
- چنین داد داننده، داد سخن
- سکندر چو نامه به مادر نوشت
- سکندر چو زد از وصیت نفس
- بیا ساقی و، طرح نو درفکن!
- عجب اژدهایی ست کلک دو سر