پرش به محتوا

جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)/چنین گفت دانشور روم و روس

از ویکی‌نبشته
جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری) از جامی
(چنین گفت دانشور روم و روس)
  چنین گفت دانشور روم و روس که چون رخت بست از جهان فیلقوس  
  سکند برآمد به تخت بلند صلایی به بالغ‌دلان در فکند  
  که: «ای واقفان از معاد و معاش! که هستیم با یکدگر خواجه‌تاش  
  سفر کرد ازین ملک، شاه شما به هر نیک و بد نیکخواه شما  
  نباشد شما را ز شاهی گزیر که باشد به فرمان او داروگیر  
  ندارم ز کس پایه‌ی برتری، که باشد مرا وایه‌ی سروری  
  بجویید از بهر خود مهتری! کرم‌پروری معدلت گستری!»  
  سکندر چو شد زین حکایت خموش ز جان خموشان برآمد خروش  
  که: «شاها! سر و سرور ما تویی! ز شاهان مه و مهتر ما تویی!»  
  وز آن پس به بیعت گشادند دست به سر تاج، بر تخت شاهی نشست  
  زبان را به تحسین مردم گشاد که:«نقد حیات از شما کم مباد!  
  امیدم چنانست از کردگار کز آن گونه کز شاهی‌ام ساخت کار،  
  ز الهام عدلم کند بهره‌مند نیفتد بجز عدل هیچ‌ام پسند!»