دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها
ظاهر
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/ای غبار موکبت چشم فلک را توتیا
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/آب آتش رنگ ده ساقی که میبخشد صبا
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/ای قبله سعادت و ای کعبه صفا
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/قدم نه بر سر هستی که هست این پایه ادنی
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/ای منزل ماه علمت، اوج ثریا
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/ای عید رخت کعبه دل اهل را صفا
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/زکان سلطنت لعلی سزای تاج شد، پیدا
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/آن ماه، رو اگر شبی بنماید به ما
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/ای سران ملک را شمشیر تو مالک رقاب
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/ز سیم برف، زمین شد چون قلزم سیماب
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/سقیالله لیلا، کصدغ الکواعب
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/سر سودای سر زلف تو تا در سرماست
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/خاک، خون آغشته لب تشنگان کربلاست
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/ای دل! امروز تو را روز مبارک بادست
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/مصور ازل از روح، صورتی میخواست
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/ای که روی تو به صدبار، ز گل تازهترست
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/سرای خانه گیتی که خانه دودراست
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/سرو با قد تو خواهد که کند بالا راست
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/باز این منم که دیده بختم منورست
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/تا باد خزان رانگ رز رنگرزان است
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/بهار خانه چین، عرصه گلستان است
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/تا ز مشک ختنت، دایره بر نسترن است
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/ساقی زمان آذر و دوران بهمن است
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/زلف شبرنگش که باد صبح سرگردان اوست
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/دلشاد باد، آنکه جهان در امان اوست
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/: از تکسر، اگرش طره به هم بر شده است
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/گفت: لبش نکتهای، لعل بدخشان شکست
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/هر دل که در هوای جمالش مجال یافت
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/دولت سلطان اویس، عرصه دوران گرفت
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/در درج عقیق لبت نقد جان نهاد
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/چمن از بلبل و گل، برگ و نوایی دارد
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/هدهدی حال صبا پیش سلیمان میبرد
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/ما را از تو چشم بد ایام جدا کرد
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/بختم از بادیه در کعبه علیا آورد
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/صبح ظفر از مشرق امید بر آمد
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/دل را هوای چشم تو بیمار میکند
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/آن دم که باد صبح به زلفت گذر کند
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/وصف ماه من چو شعری را منور میکند
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/وقت آن آمد که بلبل در چمن گویا شود
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/باد سحرگهی به هوای تو جان دهد
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/صبا، چون پرده ز روی بهار بگشاید
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/سحرگهی که چمن، شمع لاله در گیرد
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/زامروز تا به حشر بر ابنای روزگار
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/چون به عزم حضرت خورشید جمشید اقتدار
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/فرخ اختر اختری دری و دری شاهوار
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/دجله عمری است، تر وتازه که خوش می گذرد
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/نیست پیدا، این محیط لاجوردی را کنار
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/به چشم و ابرو و رخسار و غمزه میبرد دلبر
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/کجایی ای زنسیمت دماغ باغ معطر؟
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/دارم آهنگ حجاز، ای بت عشاق نواز
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/حور اگر دیده بدین روضه کند روزی باز
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/خوش بر آمد به چمن با قدح زر نرگس
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/بسم نبود جفای رخ چو یاسمنش
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/مبشران سعادت برین بلند رواق
- دیوان سلمان ساوجی/ای حریم بارگاهت کعبه ملک وملک!
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/عید من آنکه هست خم ابرویش هلال
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/ماهی از برج شرف زاده خورشید کمال
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/زنجیر بند زلفت زد حلقه بر در دل
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/رفتند رفیقان و رسیدند به منزل
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/راه نجم چو مشرف کند ایوان حمل
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/شفق آمد چو می و ماه نو عید چو جام
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/بیا چون مقام طرب شد تمام
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/ای سر کوی تو را کعبه رسانیده سلام
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/عید است بر خیز ای صنم، پیش آر پیش از صبحدم
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/منم، که نیست شب و روز جز گنه کارم
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/خوش نسیمی از چمن بر خاست بر خیز ای ندیم!
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/اگویی خیال قد تو ای گلستان چشم!
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/دودر در درج دولت داشت این فیروزه گون طارم
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/شکوه افسر شاهی تراز کسوت عالم
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/زهی نهال قدرت سرو جویبار روان
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/نسیم صبح سلامم به دلستان برسان
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/بنگر این زورق رخشنده بر آب روان
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/این گلستان است ؟ یا صحن ارم؟ یا بوستان؟
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/ای دل آخر یک قدم بیرون خرام از خویشتن
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/نقره ی خنگ صبح را در تاخت سلطان ختن
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/منت خدای را که به تعید ذوالمنن
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/این وصلت مبارک وین مجلس همایون
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/پیش از این ملکی که جمع را شد میسر بیش از این
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/داغ ابروی تو دل پیوسته دارد بر جبین
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/ای زمین آستانت آسمان ملک و دین
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/طراتی است جهان را به فر فروردین
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/آسمان با سینه ی پر آتش و پشتی دو تا ه
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/منت ایزد را که ذات خسرو گیتی پناه
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/به گرد چشمه ی نوشت دمی مهر گیاه
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/یاد صبح است این گذر بر کوی جانان یافته
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/ای کمان ابرویت را جان من قربان شده
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/زحبس نفس خلاص ای عزیز اگر یابی
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/دمید گرد لب جوی خط زنگاری
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/طالع عالم مبارک شد به میمون اختری
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/دریغا که باغ بهار جوانی
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/دریغا که خورشید روز جوانی
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/بهار و نگار و شراب و جوانی
- دیوان سلمان ساوجی/قصیدهها/ای سرو گل عذار و مه آفتاب روی