دیوان سلمان ساوجی/غزلیات
ظاهر
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/دل به بوی وصل آن گل آب و گل را ساخت جا
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/امشب من و تو هردو، مستیم، ز می اما
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ز شراب لعل نوشین من رند بی نوا را
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/بدست باد گهگاهی سلامی میرسان یارا
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/مگسوار از سر خوان وصال خود مران ما را
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/زان پیش کاتصال بود خاک و آب، را
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/نظری نیست، به حال منت ای ماه، چرا
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/نقش است هر ساعت ز نو، این دور لعبت باز را
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/خیال نرگس مستت، ببست خوابم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ای که روی تو، بهشت دل و جان است مرا
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ز درد عشق، دل و دیده خون گرفت مرا
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ای که بر من میکشی خط و نمیخوانی مرا
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/نور چشمی و به مردم، نظری نیست تو را
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/محتسب گوید: که بشکن، ساغر و پیمانه را
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/اگر حسن تو بگشاید، نقاب از چهره دعوی را
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/یارب به آب این مژه اشکبار ما
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ره، خرابات است و درد سالخورده، پیر ما
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/من کیستم؟ تا با شدم، سودای دیدار شما
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/قبله ما نیست، جز محراب ابروی شما
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/بیگل رویت ندارد، رونقی بستان ما
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/نوبهار و عشق و مستی، خاصه در عهد شباب
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/چشمه چشم من از سرو قدت یابد، آب
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/چشمم از پرتو خورشید رخت، گیرد آب
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/جمال خود منما، جز به دیده پر آب
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/غمزه سرمست ساقی، بیشراب
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ای گل رخسار تو! برده ز روی گل، آب
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ز باغ وصل تو یابد، ریاض رضوان، آب
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/از لب لعل توام، کار به کام است، امشب
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/جان نیاید در نشاط، الا که بر بوی حبیب
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/خستهام ای یارو ندارم، طبیب
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/باز آمد ای بخت همایون به سعادت
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/در سرم زلف تو، سودا انداخت
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/به آستین ملالم مران، که من به ارادت
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/خوشا! دلی که گرفتار زلف دلبند است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/مرا ز هر دوجهان، حضرت تو، مقصود است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/هرکه از خود خبری دارد، ازو بیخبر است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ترکم، عرب مثال، چنگ بر عذار بست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/من خراباتیم و باده پرست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/غمزه بیمار یار، از ناتوانی خوشترست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/دلی چو زلف تو سر تا به پای، جمله شکست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/گر بدین شیوه کند، چشم تو مردم را مست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ای دل شوریده جان، نیست شو از هر چه هست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/تا بر نخیزی، از سر دنیا و هر چه هست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/از کوی مغان، نیم شبی، ناله نی، خاست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/بیا که بی لب لعل تو، کار من، خام است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/تا بدیدم حلقه زلف تو، روز من، شب است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/از بار فراق تو مرا، کار خراب است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/عاشقان را از جمالش، روز بازار امشب است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/تا به هوای تو دل، از سر جان، برنخاست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/شب فراق، چو زلفت اگر چه تاریک است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/من خیال یار دارم، گر کسی را بر دل است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/مستی و عشق از ازل، پیشه و آیین ماست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/رفیقان! کاروان، امشب، روان است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/چشم سر مست خوشت، فتنه هشیاران است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/زلال جام خضر، دردی مدام من است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/این چه داغی است که از عشق تو بر جان من است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/فراق روی تو از شرح و بسط، بیرون است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/شب است و بادیه و دل، فتاده از راه است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/چشم مخمور تو در خواب مستی، خفته است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/امشب، چراغ مجلس ما، در گرفته است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/تا در سرم، ز زلف تو، سودا فتاده است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/تا زماه طلعتت، طرف نقاب، افتاده است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/روزی از رویت، مگر طرف نقاب، افتاده است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/خواب مستی کرده چشمت، در خمار افتاده است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/نه ز احوال دل بیخبرانت، خبری است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/بویی از خاک رهت، همره باد سحری است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/مشنو، که مرا از درت، اندیشه دوری است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/بر سر کوی یقین، کعبه و بتخانه، یکی است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/حلقه زلف تو، سرمایه هر سودایی است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/باز جانم، هدف تیر کمان ابرویی است
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/جان من میرقصد از شادی، مگر یاد آمدست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/در ازل، با تو مرا، شرط و قراری بودست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/عاشقان را شوق مستی، از شرابی دیگرست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/دل ز جا برخاست ما را، وصل او بر جا نشست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/درون، ز غیر بپرداز و ساز، خلوت دوست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/مشک ریزان میجهد، باد صبا از کوی دوست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/من لاف چون زنم، که سرم را هوای توست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/هست آرام دل، آن را که دلارامی هست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/بیوفا میخواندم، آن بیوفا، پیداست کیست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/یار ما را یار بسیارست تا او یار کیست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/سرو خواند، با تو خود را راست، اما راست نیست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/شب فراق تو را روز وصل، پیدا نیست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/بیمار غمت را، بجز از صبر دوا نیست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/داغ سودای تو بر جان رهی تنها نیست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/چشم من گوش خیالت دارد، اما خواب نیست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/عاشق سر مست را، با دین و دنیا کار نیست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/میکشم دردی که درمانیش، نیست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/بهار باغ و گل امروز، گوییا خوش نیست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/دل میخرد حبیب و مرا این متاع نیست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/درد عشق تو که جز جان منش، منزل نیست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/اگر غمی است مرا بر دل، از غمش غم نیست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/حاصلی، زین دور غم فرجام، نیست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/خسته باد آن دل، که از تیر جفایش خسته نیست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ما را بجز از عشق تو، در خانه کسی نیست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/سرو را، پیش قدت، منصب بالایی نیست
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/هر که چون سرورم، گل اندامی نداشت
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/تیر خدنگ غمزهات، از جان ما گذشت
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/چند گویم، در فراقت کابم از سر گذشت
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/بر دل من تا خیال آن پری پیکر، گذشت
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/از سر دنیا و دین، مردانه در خواهم گذشت
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/آب چشمم راز دل، یک یک، به مردم، باز گفت
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/هر که با، عشق آشنا شد، زحمت جان، بر نتافت
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/دل، در بر گرفت و پی یار من برفت
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/بر سر کوی غمش، بی سروپا باید رفت
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/باز دل سودای آن زنجیر مو، از سر گرفت
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/سلطان عشق، ملک دل و دین، فرو گرفت
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/سر، در رهش، نهادم و کاری به سر، نرفت
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/آمد به برج عاشقان، ماه مبارک منزلت
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/هر آن حدیث که از عشق میکند، روایت
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ای جهان را چو مه عید، مبارک رویت
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/آن پری چهره که ما را نگران میدارد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/بیا که ملک جمال تو را، زوال مباد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/در ازل، عکس می لعل تو در جام، افتاد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/تشنه خود را دمی، لعل تو، آبی نداد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/تحریر شرح شوقت، طومار، بر نتابد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/اگر روزی، نگارم را سوی بستان، گذار افتاد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/نه تنها، بر سر کوی تو ما را، کار، میافتد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/من امروز، از میی مستم، که در ساغر نمیگنجد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/هر دمم، چهره به خون مژه، تر میگردد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ترک چشم تو، که با تیر و کمان میگردد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/روی تو آب چشمه خورشید میبرد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/به حضرت تو، که یارد، که قصهای ز من آرد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/مسپار دل، به هر کس، که رخ چو ماه تو دارد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/گراز تن جان شود معزول، عشقت جای آن دارد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/هر ذره که عکسی، ز رخ یار، ندارد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/جان زندگی از چشمه پرنوش تو دارد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/این یار که من دارم، ازین یار که دارد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/دام زلف تو به هر حلقه، طنابی دارد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/دل نصیب از گل رخسار تو، خاری دارد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/باد هوای کویت، گرد از جهان برآرد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/نه قاصدی که پیامی، به نزد یار برد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/کیست که قصه مرا پیش نگار من برد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/چشمت به خواب چشم مرا خواب میبرد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ز کویش نسیم صبا بوی برد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/خاک آن بادم که از خاک درت بویی برد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/یارم به وفا وعده بسی داد و جفا کرد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/آخرت روزی ز سلمان یاد میبایست کرد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/سحرگه بلبلی آواز میکرد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/عذارت خط به بخت ما درآور
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ناتوان چشم توام گرچه به زنهار آورد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/لطف جانبخش تو جانم ز عدم باز آورد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/باد سحر از کوی تو بویی به من آورد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/جز نقش صورتت دل، نقشی نمیپذیرد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/گرچه در عهد تو عاشق به جفا میمیرد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/دل برد دلبر و در دام بلاش اندازد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/گر وقت سحر، بادی از کوی تو برخیزد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/آخر این درد دل من به دوایی برسد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/گل فردوس چه باشد که به روی تو رسد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/جانم رسید از غم به جان، گویی به جانان کی رسد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/دلی که شیفته یار دلربا باشد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/بر منت ناز و ستم، گرچه به غایت باشد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ما را که شور لعلش، در سر مدام باشد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/اسیر بند گیسویت، کجا در بند جان باشد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/صنمی اگر جفایی کند آن جفا نباشد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ما را بجز خیالت، فکری دگر نباشد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/مستور در ایام تو معذور نباشد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/دل شکسته من تا به کی حزین باشد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/هر سینه کجا محرم اسرار تو باشد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/مجموع درونی که پریشان تو باشد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/چو زلف آن را که سودای تو باشد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/خوش دولتی است عشقت تا در سر که باشد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/مرا که چون تو پری چهره دلبری باشد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/شبهای فراقت را، آخر سحری باشد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/دلم را جز سر زلفت، دگر جایی نمیباشد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/مرا هوای تو از سر بدر نخواهد شد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/من چه دانستم که هجر یار چندین در کشد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/یار به زنجیر زلف، باز مرا میکشد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/میکشم خود را و بازم دل بسویش میکشد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/باد سحر از بوی تو دم زد، همه جان شد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/آن جان عزیز نیست که در کار ما نشد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/نظری کن که دل از جور فراقت خون شد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/نگارینا به صحرا رو، که بستان حله میپوشد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ز صبا سنبل او دوش به هم بر میشد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/نمیدانم که نی چون من چرا بسیار مینالد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/غوغای عشق دوشم، ناگاه بر سر آمد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/جان چو بشنید که آن جان جهان باز آمد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/خوش آمد باد نوروزی، خوش آمد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/گل که خوش طلعت و خوشبو آمد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/سلام حال بیمارن رسانیدن صبا داند
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/کسی که قصه درد مرا نمیداند
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/تو را آنی است در خوبی که هرکس آن نمیداند
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/جان ما را دل بماند از ما و ما را دل نماند
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/زلف و رخسار تو را شام و سحر چون خواند
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/لاابالی وار، دستی بر جهان خواهم فشاند
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/در خرابات مرا دوش به دوش آوردند
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/چشم مخمور تو مستان را به هم بر میزند
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/هر شب از کویت مرا سر مست و شیدا میکشند
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/هر شبی سودای چشمش بر سرم غوغا کند
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/حاشا که تا سلمان بود، ترک می و ساغر کند
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/هر شب این اندیشه در بر غنچه را دل خون کند
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/هر زمان عشقش سر از جایی دگر بر میکند
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/بوی زلف او دماغ جان معطر میکند
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/سنبلت را صبا بر گل مشوش میکند
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/چشم مستت گرچه با ما ترک تازی میکند
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/با سر زلفش دلم، پیوند جانی میکند
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/آنها که مقیمان خرابات مغانند
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/گاه در مصطبه دردی کش رندم خوانند
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/خام خم را ز لبت، رنگ اگر وام کنند
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/اهل دل را به خرابات مغان ره ندهند
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/خیال زلف تو چشمم به خواب میبیند
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/اگرم بر سر آتش بنشانی چون عود
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/آن پری کیست که از عالم جان روی نمود
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/آنجا که عشق آمد کجا پند و خرد را جا بود
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/دوشم آن گلچهره در آغوش بود
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ماهی ار ماه فلک را از کمان ابرو بود
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/دی دیده از خیال رخش بازمانده بود
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/همچنان مهر توام مونس جانست که بود
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/جان شیرین گر قبول چون تو جانانی بود
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/سر سودای تو هرگز ز سر ما نرود
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/از چشم من خیال قدش کی برون رود
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/باد صبا به باغ به بوی تو میرود
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/آن سرو بین که باز چه رعنا همی رود
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/گرز خورشید جمالت ذرهای پیدا شود
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/آن که باشد که تو را ببیند و عاشق نشود
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/دل ز وصل او نشان بینشانی میدهد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/یار دل میجوید و عاشق روانی میدهد
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/بگذار تا ز طرف نقابت شود پدید
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/دل پی دلدار رفت و دیده چو این حال دید
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/مانده یک ذره از آن دل که هوای تو گزید
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ما رقمی میکشیم، تا به چه خواهد کشید
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/چه نویسم که دل از درد فراقت چه کشید
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/پیر من از میکده بویی شنید
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/مرا از آینهٔ سخت روی سخت آید
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/بگو ای ماه تا ساقی ز می مجلس بیاراید
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/از توبه ریایی، کاری نمیگشاید
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/چو چشمت هرگزم چشمی به چشمم در نمیآید
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/چون خاک شوم وز گل من خار برآید
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/صفت خرابی دل، به حدیث کی درآید
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/وصلت به جان خریدن، سهل است، اگر برآید
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/نامم به زبان بردن، گیرم که نمیشاید
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/مرا که نقش خیال تو در درون آید
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/یار میآید و در دیده چنان میآید
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/چو رویت هرگزم نقشی به خاطر در نمیآید
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/کار شد تنگ برین دل، خبر یار کنید
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ای عمر باز رفته، نمیآیی از سفر
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/پرده از رویش ای صبا بردار
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/زحمت ما میدهی، زاهد تو را با ما چه کار
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/سالک راه تو را با مالک و رضوان چه کار
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/زین پیش داشت یار غم کار و بار یار
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/چوگان زلفش از دل من برد گو ببر
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/میبرد سودای چشم مستش از راهم دگر
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/یا رب این ماییم از آن جان جهان افتاده دور
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/در مسجد چه زنی اینک در میکده باز
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/زلفین سیه خم به خم اندر زدهای باز
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/بر گل رفتم از غالیه تر زدهای باز
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/کارها دارد دل من با لب جانان هنوز
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/هست پیغامی مرا کو قاصدی مشکین نفس
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/در زلف خویش پیچ و ازو حال ما بپرس
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ای صبا برخیز و کوی دلستان ما بپرس
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ما از در او دور چنین بر درو مباش
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/در خرابات مغان مست و بهم بر زده دوش
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/عارفا لعل لبش می میدهد هوشیار باش
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/کار دنیا نیست چندان کار و باری، گو مباش
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/مست حسنی که ندارد خبر از آفاقش
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/آنکه از جان دوستتر میدارمش
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/چون تحمل میکند تن صحبت پیراهنش
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/نعره زنان آمدم بر در میخانه دوش
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ماییم به پای تو در افکنده سر خویش
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/نداشت این دل شوریده تاب سودایش
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/میکند غارت صبر و دل و دین سودایش
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/چند گویی با تو یک شب روز گردانم چو شمع
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/درد سری میدهد، عقل مشوش دماغ
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ای به دیدار توام، دیده گریان مشتاق
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/به غیر صورت او هر چه آیدم در دل
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/به مهر روی تو خواهم رسید، ذره مثال
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ای جان نازنین من ای آرزوی دل
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ساقی ایام گل آمد، حبذا ایام گل
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ای بهم برزده زلف تو سراسر کارم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/آرزو دارم ز لعلش تا به لب جام مدام
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/من هر چه دیدهام ز دل و دیده دیدهام
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/به چشمات که تا رفتی، به چشمم بیخور و خوابم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/بر زلف تو من بار دگر توبه شکستم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/هر خدنگی که ز دست تو به جان میرسدم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/من سرگشته به دست تو کجا افتادم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/بر سر کوی دلارام، به جان میگردم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/دیشب از خود چون مه سی روزه پنهان آمدم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/چون شمعم در غمت سوزان و اشک از دیده میبارم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/بی دوست من از باغ ارم یاد نیارم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/به سر کوی تو سوگند، که تا سر دارم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/از گلستان رویت، در دیده خار دارم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/من حیران نه آن صیدم که از قید تو بگریزم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/صبح محشر که من از خواب گران برخیزم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/تا نفس هست به یاد تو برآید نفسم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/حاشا که من بنالم، ور تن شود چو نالم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/عزم آن دارم که با پیمانه پیمانی کنم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/کمترین صید سر زلف کمند تو منم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/تو میروی و بر آنم که در پی تو برانم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/بر افشان آستین تا من ز خود دامن برافشانم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/تو میروی و من خسته باز میمانم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/به درد دل گرفتارم دوای دل نمیدانم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ز آب مژگان هر شبی خرقه نمازی میکنم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/همیشه نرگس مست تو را بیمار میبینم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/بیم آن است که در صومعه دیوانه شوم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/در رکابت میدوم تا گوی چوگانت شوم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/سوالی میکنم، چیزی نه بیش از پیش میخواهم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ما روی دل به خانه خمار کردهایم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ما به دور باده در کوی مغان آسودهایم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/از سر کوی تو ما بی سر و سامان رفتیم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/در راه غمت کرده ز سر پای بپویم
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/دل من زنده میگردد به بوی وصل دلداران
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ای آب آتش رنگ تو، بر باد داده خاک من
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/سرو من سنبل تر بر زده بر گل پرچین
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/مسکین تنم به بویت، خو کرده است با جان
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/هر که را مقصود، حسن عارض است از دلبران
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ای چین سر زلفت، ماوای دل سلمان
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/من هشیار با مستان ندارم روی بنشستن
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/تا کی آخر خاطر بند هجران داشتن
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/نخواهم از سر کویش، به صد چندین جفا رفتن
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/خجالت دارم از کویت، ز بس درد سر آوردن
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/خیال خود همه باید، ز سر به در کردن
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/چندان فتاد ما را، کار از شراب خوردن
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/یار ما رندست و با او یار میباید شدن
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/خواهیم چون زلیخا، یوسف رخی گزیدن
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/سر کویش هوس داری، خرد را پشت پایی زن
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/مفتاح فتوح از در میخانه طلب کن
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/نو بهار است ای صنم، عیش بهار آغاز کن
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/جز بند زلفش ای دل دیوانه جا مکن
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/جان قتیل توست، بردارش مکن
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ای وصالت آرزوی جان غم فرسود من
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/بیخ عشق تو نشاندند بتا! در دل من
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ای غبار خاک پایت توتیای چشم من
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ای درد عشق دل شکنت، آرزوی من
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/قدم خمیده گشت، ز بار بلاست این
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/خوش آمدی، ز کجا میروی؟ بیا بنشین
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/گر مطربی رودی زند، بی می ندارد آبرو
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/هندوی زلف سرکشت با تو نشسته روبرو
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/با آنکه آبم بردهای، یکباره دست از ما مشو
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/آمد آن خسرو خوبان جهان از باکو
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/باز میافکند آن زلف کمند افکن او
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ای سر سودای من رفته در سودای تو
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/داشتم روزی دلی بر من بسی بیداد ازو
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/دورم از جانان و مسکین آنکه شد مهجور ازو
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/بیمار و بر افتاد نفس دوش سحرگه
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ای پسر نیستی ز هستی به
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ای آنکه رخ و زلف تو را آرایش دیده
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/سرو سهی که کارش بالا بود همیشه
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/صوفی ز سر تو به شد با سر پیمانه
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/باز بیمار خودم ساختی و خوش کردی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/دلا من قدر وصل او ندانستم تو میدانی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/هر دم به تیز غمزه دلم را چه میزنی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/مسکین دل من گم شد و کردم طلب وی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ماییم به کوی یار دلجویی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/از چنگ فراقم نفسی نیست رهایی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/تا سودا شب نقاب صبح صادق کردهای
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/لعل را بر آفتاب حسن گویا کردهای
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ای نور دیده باز گو جرمی که از ما دیدهای
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/در خیل تو گشتیم، بسی از همه بابی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/جان ندارد بی لب شیرین جانان لذتی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/خنک صبا که ز زلفش، خلاص یافت نفسی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ای میوه رسیده ز بستان کیستی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/خورشید رخا سایه ز ما باز گرفتی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/دلا راه هوا خالی نخواهد بودن از گردی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/به نیازی که با خدا داری
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/چه میبری دل ما چون نگه نمیداری
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/دل بر سر کوی تو نهادیم به خواری
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/نمیپرسی ز حال ما، نه از ما یاد میآری
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/سری از سر نه ار با ما سر مهر و وفا داری
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ترک من میآیی و دلها به یغما میبری
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/نصیحت میکند هر دم مرا زاهد به مستوری
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ای نسیم صبح بوی جانفزا میآوری
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/رفتی از دست من ای یار و نه آن شهبازی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ز سودای رخ و زلفش، غمی دارم شبانروزی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/صنما مرده آنم که تو جانم باشی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/گراز دور الستت هست جامی باقی ای ساقی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/تا توانی مده از کف به بهار ای ساقی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ای مه برا شبی خوش، ناز و عتاب تا کی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/نه در کوی تو مییابم مجالی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/جز باد همدمی نه که با او زنم دمی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/سوز تو کجا گیرد، در خرمن هر خامی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ساقی ز جام مستی ما را رسان به کامی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/همرنگ رویش در چمن، گل یاسمن گردید می
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/رسولا، خدا را به جایی که دانی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/هر که از روی تواضع بنهد پیشانی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/بازا که بی حضورت، خوش نیست زندگانی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/تو در خواب خوشی، احوال بیماران چه میدانی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/ه صنوبر قد دلکشش اگر ای صبا گذری کنی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/میآیی و دمی دو سه در کار میکنی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/گفتم: خیال وصلت گفتا: بخواب بینی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/تو را وقتی رسد صوفی که با جانانه بنشینی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/گلرخا برخیز و بنشان سرو را بر طرف جوی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/مبارک منزلی، کانجا فرود آید چو تو ماهی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/مکن عیب من مسکین اگر عاشق شدم جایی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/کشیده کار ز تنهایم به شیدایی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/چشم داریم که دلبستگی بنمایی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/تو شمع مجلس انسی و از صفا همه رویی
- دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/هزارت دیده میبینم که میبینند هر سویی