دیوان سلمان ساوجی/غزلیات/خستهام ای یارو ندارم، طبیب
ظاهر
خستهام ای یارو ندارم، طبیب
هیچ طبیبی نبودچون حبیب
آه! که بیمار غمت، عرض حال
کر دو نفر مود جوابی، طبیب
یک هوسم هست، که در پای تو
جان بدهم، کوری چشم رقیب
میسپرم راه هوایت، به سر
این ادب آن نیست، که داند، ادیب
عاشق مسکین، که غریب است و زار
گر بنوازیش، نباشد غریب
طالب وصل توأم، اما چه سود
سعی تو چو سلمان نباشد، نصیب
تا ز در بسته نگردد ملول
«نصر من الله و فتح قریب»