کلیات سعدی/غزلیات/ملحقات
ظاهر
< کلیات سعدی | غزلیات
فهرست
(جداگانه فهرست نشده)- ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
- میندانم چکنم چاره من این دستان را
- ای مسلمانان فغان زان نرگس جادو فریب
- قیامتست سفر کردن از دیار حبیب
- چشم تو طلسم جاودانست
- حالم از شرح غمت افسانه ایست
- خستهی تیغ فراقم سخت مشتاقم به غایت
- میروم با درد و حسرت از دیارت خیر باد
- ما ترک سر بگفتیم تا دردسر نباشد
- بخت و دولت به برم زآب روان باز آمد
- رفت آن کم بر تو آبی بود
- یاد دارم که روزگاری بود
- خسرو من چون به بارگاه برآید
- باد بهاری وزید از طرف مرغزار
- ایا نسیم سحر بوی زلف یار بیار
- اگر چه دل به کسی داد جان ماست هنوز
- چه درد دلست اینچه من درفتادم
- من از تو هیچ نبریدم که هستی یار دلبندم
- من این نامه که اکنون مینویسم
- دیدی ای دل که دگر باره چه آمد پیشم
- بیا بیا که ز عشقت چنان پریشانم
- من خسته چون ندارم نفسی قرار بیتو
- ای یار ناسامان من از من چرا رنجیدهای
- چنان خوب رویی بدان دلربایی
- هر شبی با دلی و صد زاری
- در عهد تو ای نگار دلبند