کلیات سعدی/غزلیات/ما ترک سر بگفتیم تا دردسر نباشد
ظاهر
< کلیات سعدی | غزلیات
۶۴۶
ما ترک سر بگفتیم تا دردسر نباشد | غیر از خیال جانان در جان و سر نباشد | |||||
در روی هر سپیدی خالی سیاه دیدم | بالاتر از سیاهی رنگی دگر نباشد | |||||
رنگ قبول مردان سبز و سفید باشد | نقش خیال رویش در هر پسر نباشد | |||||
چشم وصال بینان چشمیست بر هدایت | سری که باشد او را در هر بصر نباشد | |||||
در خشک و تر بگشتم مثلت دگر ندیدم | مثل تو خوبروئی در خشک و تر نباشد | |||||
شرحت کسی نداند وصفت کسی نخواند | همچون تو ماهسیما در بحر و بر نباشد | |||||
سعدی بهیچ معنی چشم از تو بر نگیرد | تا از نظر چه خیزد کاندر نظر نباشد |