کلیات سعدی/غزلیات/چشم تو طلسم جاودانست
ظاهر
< کلیات سعدی | غزلیات
۶۴۲
چشم تو طلسم جاودانست | یا فتنهی آخرالزمانست | |||||
تا چشم بدی بزیر بنهد | دیگر بکرشمه در نهانست(؟) | |||||
ما را بکرشمه صید کردست | چشمت که چو چشم آهوانست | |||||
با لشکر غمزهٔ تو در شهر | . . . . . . . . . الامانست[۱] | |||||
پیکان خدنگ غمزهٔ تو | شک نیست که زهر بیکمانست(؟) | |||||
از لعل لب شکرفشانت | یک بوسه بصد هزار جانست | |||||
ارزان شده است بوسهٔ تو | ارزان چه بود که رایگانست | |||||
هستم همه ساله دست بر سر | چون پای فراق در میانست | |||||
گویند صبور باش سعدی | این کار بگفت دیگرانست |
- ↑ در تنها نسخهایکه این غزل دیده شد این مصراع خوانده نمیشود.