کلیات سعدی/بوستان/باب سوم
ظاهر
< کلیات سعدی | بوستان
باب سوم
در عشق و مستی و شور
فهرست
(جداگانه فهرست نشده)- خوشا وقت شوریدگان غمش
- تو را عشق همچون خودی ز آب و گل
- شنیدم که وقتی گدا زادهای
- یکی شاهدی در سمرقند داشت
- یکی تشنه میگفت و جان میسپرد
- چنین نقل دارم ز مردان راه
- شنیدم که پیری شبی زنده داشت
- شکایت کند نوعروسی جوان
- طبیبی پری چهره در مرو بود
- یکی پنجهی آهنین راست کرد
- میان دو عمزاده وصلت فتاد
- به مجنون کسی گفت کای نیک پی
- یکی خرده بر شاه غزنین گرفت
- قضا را من و پیری از فاریاب
- ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست
- رئیس دهی با پسر در رهی
- ثنا گفت بر سعد زنگی کسی
- به شهری در از شام غوغا فتاد
- یکی را چو من دل به دست کسی
- اگر مرد عشقی کم خویش گیر
- شکر لب جوانی نی آموختی
- کسی گفت پروانه را کای حقیر
- شبی یاد دارم که چشمم نخفت