پرش به محتوا

دیوان کامل وحشی بافقی/غزلها

از ویکی‌نبشته
ناقص است
 

غزلها

 

فهرست شعرها

۱ - غزلها

  1. آغاز غزلصفحه
  2. آه تا کی ز سفر باز نیایی بازآ۳
  3. کشیده عشق در زنجیر جان ناشکیبا را۳
  4. راندی ز نظر چشم بلا دیده ما را۴
  5. چند به دل فرو خورم این تف سینه‌تاب را۴
  6. تازه شد آوازه خوبی گلستان تو را۴
  7. من آن مرغم که افکندم به دام سد بلا خود را۵
  8. طی زمان کن ای فلک مژده وصل یار را۵
  9. خیز و به ناز جلوه ده قامت دلنواز را۶
  10. نرخ بالا کن متاع غمزهٔ غماز را۶
  11. نبود طلوع از برج ما آن ماه مهر افروز را۶
  12. بار فراق بستم و جز پای خویش را۷
  13. عزت مبر در کار دل این لطف بیش از پیش را۷
  14. منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را۸
  15. چیست قصد خون من آن ترک کافرکیش را۸
  16. هست امید قوتی بخت ضعیف حال را۹
  17. بر سر نکشت در تب غم هیچکس مرا۹
  18. بر قول مدعی مکش ای فتنه‌گر مرا۹
  19. بنموده استخوان ز تن ناتوان مرا۱۰
  20. خانه پر بود از متاع صبر این دیوانه را۱۰
  21. ساکن گلخن شدم تا صاف کردم سینه را۱۰
  22. کس نزد هرگز در غمخانهٔ اهل وفا۱۱
  23. سد حیف از محبت بیش از قیاس ما۱۱
  24. بسیار گام پیش منه در هلاک ما۱۲
  25. از کاه کهربا بگریزد به بخت ما۱۲
  26. ای سرخ گشته از تو به خون روی زرد ما۱۲
  27. دلم را بود از آن پیمان گسل امید یاریها۱۳
  28. پاک ساز از غیر دل وز خود تهی شو چون حباب۱۳
  29. قصهٔ می خوردن شبها و گشت ماهتاب۱۳
  30. شد یار به اغیار دل آزار مصاحب۱۴
  31. گهی از مهر یاد عاشق شیدا کند یارب۱۴
  32. مژدهٔ وصل توام ساخته بی‌تاب امشب۱۴
  33. ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب۱۵
  34. کسی خود جان نبرد از شیوهٔ چشم فسونسازت۱۵
  35. این زمان یارب مه محمل‌نشین من کجاست۱۶
  36. یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست۱۶
  37. لطف پنهانی او در حق من بسیار است۱۶
  38. دوره پر خطر عشق بتان بیم سر است۱۷
  39. بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است۱۷
  40. تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است۱۷
  41. خوش است بزم ولی پر ز خاین راز است۱۸
  42. عتاب اگرچه همان در مقام خونریز است۱۸
  43. طراز سبزهٔ بر گلشن عذار خوش است۱۹
  44. خوار میکن، زار میکش، منتت بر جان ماست۱۹
  45. امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست۲۰
  46. یار ما بی‌رحم یاری بوده است۲۰
  47. ابر است و اعتدال هوای خزانی است۲۱
  48. در دل همان محبت پیشینه باقی است۲۱
  49. ترک من تیغ به کف، بر زده دامن، برخاست۲۱
  50. به جور ترک محبت خلاف عادت ماست۲۲
  51. دگر آن خانه بگردم که در او خلوت تست۲۲
  52. بهر دلم که دردکش و داغدار تست۲۲
  53. وداع جان و تنم استماع رفتن تست۲۳
  54. بگذشت دور یوسف و دوران حسن تست۲۳
  55. ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست۲۴
  56. بگذران دانسته از ما گر ادایی سر زده‌ست۲۴
  57. از نظر افتادهٔ یاریم مدتها شده‌ست۲۵
  58. هنوز عاشقی و دلربایبی نشده‌ست۲۵
  59. بازم زبان شکر به جنبش در آمده‌ست۲۵
  60. خوش صید غافلی به سر تیر آمده‌ست۲۶
  61. ناتوان موری به پا بوس سلیمان آمده‌ست۲۶
  62. از تو همین تواضع عامی مرا بس است۲۷
  63. آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست۲۷