دیوان کامل وحشی بافقی/چیست قصد خون من آن ترک کافر کیش را
ظاهر
۱۴
چیست قصد خون من آن ترک کافر کیش را | ای مسلمانان نمیدانم گناه خویش را | |||||
ای که پرسی موجب این نالههای دلخراش | سینهام بشکاف تا بینی درون خویش را | |||||
گر به بدنامی کشد کارم در آخر دور نیست | من که نشنیدم در اول پند نیکاندیش را | |||||
لطف خوبان گر چه دارد ذوق بیش از بیش، لیک | حالتی دیگر بود بیداد بیش از بیش را | |||||
حد وحشی نیست لاف عشق آن سلطان حسن | ||||||
حرف باید زد بحد خویشتن درویش را |
●