پرش به محتوا

دیوان کامل وحشی بافقی/از کاه کهربا بگریزد ببخت ما

از ویکی‌نبشته

۲۴

  از کاه کهربا بگریزد ببخت ما خنجر بجای برگ برآرد درخت ما  
  الماس ریزه شد نمک سودهٔ حکیم در زخم بستن جگر لخت لخت ما  
  با اینهمه خجالت و ذلت که میکشم از هم فرو نریخت زهی روی سخت ما  
  زورق گران و لجّه خطرناک موجه صعب ای ناخدا نخست بینداز رخت ما  
  وحشی تو بودی و من و دل شاه وقت خویش  
  آتش فکند شعلهٔ گلخن به تخت[۱][۲] ما  


  1. چ: ز بخت.
  2. چ: به بخت.