رباعیات خیام (تصحیح رمضانی)/فهرست رباعیات

از ویکی‌نبشته
رباعیات حکیم عمر خیام از عمر خیام
تصحیح محمد رمضانی

فهرست رباعیات
فهرست
 (جداگانه فهرست نشده)
  1. آمد سحری ندا ز میخانهٔ ما
  2. برخیز و بیا بتا برای دل ما
  3. تا بتوانی رنجه مگردان کس را
  4. چون در گذرم بباده شوئید مرا
  5. چون عهده نمیشود کسی فردا را
  6. زین دهر که بود مدّتی منزل ما
  7. عاشق همه ساله مست و شیدا بادا
  8. عاقل بچه امّید در این کهنه سرا
  9. قرآن که مهین کلام خوانند او را
  10. گر می نخوری طعنه مزن مستان را
  11. هرچند که رنگ و روی زیباست مرا
  12. ای دل ز زمانه رسم احسان مطلب
  13. با بط میگفت ماهئی در تب و تاب
  14. چندان بخورم شراب کاین بوی شراب
  15. روزی دو که مهلتست می خور می ناب
  16. روزی که بدست بر نهم جام شراب
  17. ما و می و معشوق درین کنج خراب
  18. آبادی میخانه ز می خوردن ماست
  19. آن به که درین زمانه کم گیری دوست
  20. آن قصر که بهرام در او جام گرفت
  21. آنکس که بخوبان لب خندان دادست
  22. ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
  23. اجزای پیاله را که در هم پیوست
  24. از من رمقی بسعی ساقی مانده است
  25. از منزل کفر تا بدین، یک نفس است
  26. از هرزه بهر دری نمیباید تاخت
  27. اسرار جهان چنانکه در دفتر ماست
  28. اکنون که جهان را بخوشی دسترسیست
  29. اکنون که گل سعادتت پربار است
  30. امروز ترا دسترس فردا نیست
  31. امروز که نوبت جوانیّ من است
  32. ای آمده از عالم روحانی تفت
  33. ای بیخبر این جسم مجسّم هیچ است
  34. ای چرخ فلک خرابی از کینهٔ تست
  35. ای دل چو زمانه میکند غمناکت
  36. ای دل چو نصیب تو همه خون شدن است
  37. ایزد چو گِل وجود ما می‌آراست
  38. ای مرد خرد حدیث فردا هوس است
  39. این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت
  40. این کوزه چو من عاشق زاری بودست
  41. این کهنه رباط را که عالم نام است
  42. ای وای بر آن دل که در او سوزی نیست
  43. با باده نشین که ملک محمود اینست
  44. با مطرب و می حور سرشتی گر هست
  45. برتر ز سپهر خاطرم روز نخست
  46. بر چهرهٔ گل نسیم نوروز خوش است
  47. برخیز و بده باده چه جای سخن است
  48. بر کف می لعل و زلف دلدار بدست
  49. بر لوح قلم نشان بودنیها بوده است
  50. بسیار بگشتیم بگرد در و دشت
  51. پیش از من و تو لیل و نهاری بودست
  52. تا باز شناختم من این پای ز دست
  53. تا چند زنم بروی دریاها خشت
  54. تا کی ز چراغِ مسجد و دود کنشت
  55. تا هشیارم طرب ز من پنهانست
  56. جامی و مئی و ساقئی بر لب کشت
  57. چندین غم مال و حسرت دنیا چیست
  58. چون آب بجویبار و چون باد بدشت
  59. چون آمدنم بمن نبد روز نخست
  60. چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
  61. چون بلبل مست راه در بستان یافت
  62. چون چرخ بکام یک خردمند نگشت
  63. چون کار نه بر مراد ما خواهد رفت
  64. چون لاله بنوروز قدح گیر بدست
  65. چون مردن تو مردنِ یکبارگی است
  66. چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
  67. چون نیست ز هرچه نیست جز باد بدست
  68. خاکی که بزیر پای هر حیوانیست
  69. خیّام تنت بخیمه‌ای ماند راست
  70. خیّام ز بهر گنه این ماتم چیست
  71. خیّام که خیمه‌های حکمت میدوخت
  72. دارنده چو ترکیب طبایع آراست
  73. در بزم خرد عقل دلیل سره گفت
  74. در پردهٔ اسرار کسی را ره نیست
  75. در جام طرب بادهٔ گلرنگ خوش است
  76. در چشم محققان چه زیبا و چه زشت
  77. در خواب بدم مرا خردمندی گفت
  78. در دهر برِ نهال تحقیق نرست
  79. در ده صنما می که جهان را تابیست
  80. در روی زمین اگر مرا یک خشتست
  81. در صومعه و مدرسه و دیر و کنشت
  82. در عالم بی وفا که منزلگه ماست
  83. در عشق تو از ملامتم ننگی نیست
  84. در فصلِ بهار اگر بُتی حور سرشت
  85. در هر دشتی که لاله‌زاری بوده است
  86. دریاب که از روح جدا خواهی رفت
  87. دل سِرِّ حیات اگر کماهی دانست
  88. دل گفت مرا علم لدُنّی هوس است
  89. دنیا دیدیّ و هرچه دیدی هیچ است
  90. دنیا نه مقام تست نه جای نشست
  91. دوران جهان بی می و ساقی هیچ است
  92. دوری که در او آمدن و رفتن ماست
  93. راز از همه ناکسان نهان باید داشت
  94. زان باده که عمر را حیات دگر است
  95. زهر است غم جهان و می تریاکت
  96. زین پیش نشان بودنیها بوده است
  97. ساقی ببرم گر بت یاقوت لبست
  98. ساقی غم من بلند آوازه شدست
  99. ساقی قدحی که کار عالم نفسی است
  100. ساقی گل و سبزه بس طربناک شدست
  101. سیم ارچه نه مایهٔ خردمندانست
  102. شادی مطلب که حاصل عمر دمیست
  103. صحرا رخ خود بابر نوروز بشست
  104. عالم همه محنتست و ایام غم است
  105. عمریست که مدّاحی می ورد منست
  106. فصل گل و طرف جویبار و لب کشت
  107. کنه خردم در خور اثبات تو نیست
  108. گر از پی شهوت و هوا خواهی رفت
  109. گردون نگری ز عمر فرسودهٔ ماست
  110. گر گل نبود نصیب ما خاربس است
  111. گل گفت به از لقای من روئی نیست
  112. گویند کسان بهشت با حور خوش است
  113. گویند مخور می مه شعبان نه رواست
  114. گویند مرا که دوزخی باشد مست
  115. لعل تو می مذاب و ساغر کانست
  116. ماهیّ امید عمرم از شست برفت
  117. من بندهٔ عاصیم رضای تو کجاست
  118. من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
  119. مهتاب بنور دامن شب بشکافت
  120. می بر کف من نه که دلم در تابست
  121. می خوردن من نه از برای طربست
  122. می خوردن و شاد بودن آئین منست
  123. می خور که بزیر گِل بسی خواهی خفت
  124. می خور که مدام راحت روح تو است
  125. می ده که دل ریش مرا مرهم اوست
  126. می گرچه بشرع زشت نامست خوشست
  127. می نوش که عمر جاودانی اینست
  128. نازم بخرابات که اهلش اهلست
  129. نه لایق مسجدم نه در خورد کنشت
  130. نیکیّ و بدی که در نهاد بشر است
  131. هرچند که از گناه بدبختم و زشت
  132. هر دل که در او مهر و محبت نسرشت
  133. هر ذرّه که بر روی زمینی بودست
  134. هر سبزه که بر کنار جوئی رسته است
  135. هر کو رقمی ز عقل در دل بنگاشت
  136. هشدار که روزگار شور انگیز است
  137. یارب تو کریمی و کریمی کرمست
  138. یاری که دلم ز بهر او زار شدست
  139. یک جرعهٔ می ز ملک کاوس بهست
  140. یک شیشه شراب و لب یار و لب کشت
  141. تا بتوانی غم جهان هیچ مسنج
  142. بنگر ز جهان چه طرف بربستم هیچ
  143. ای عارض تو نهاده بر نسرین طرح
  144. چون عمر بسر رسد چه بغداد و چه بلخ
  145. آنان که اساس کار بر زرق نهند
  146. آنانکه اسیر عقل و تمییز شدند
  147. آنان که بکار عقل در میکوشند
  148. آنانکه جهان زیر قدم فرسودند
  149. آنانکه خلاصهٔ جهان ایشانند
  150. آنانکه کهن شدند و آنانکه نوند
  151. آنانکه محیط فضل و آداب شدند
  152. آن بیخبران که دُرّ معنی سفتند
  153. آنرا منگر که ذو فنون آید مرد
  154. آن روز که توسن فلک زین کردند
  155. آن کاسه که بس نکوش پرداخته‌اند
  156. آن کاسه‌گری که کاسهٔ سرها کرد
  157. آن کس که زمین و چرخ و افلاک نهاد
  158. آنگه که نهال عمر من کنده شود
  159. آن قوم که سجّاده پرستند خرند
  160. آن مرد نیم کز عدمم بیم آید
  161. آنها که در آمدند و در جوش شدند
  162. آنها که فلک ریزهٔ دهد آرایند
  163. آنها که کِشندهٔ نبید نابند
  164. آورد باضطرارم اوّل بوجود
  165. اجرام که ساکنان این ایوانند
  166. از آمدنم نبود گردون را سود
  167. از رفته قلم هیچ دگرگون نشود
  168. از می طرب و نشاط و مردی خیزد
  169. از واقعه‌ای ترا خبر خواهم کرد
  170. افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد
  171. افسوس که نامهٔ جوانی طی شد
  172. اکنون که ز خوشدلی بجز نام نماند
  173. امشب می جام یک منی خواهم کرد
  174. اندر ره عشق پاک می باید شد
  175. ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
  176. ای دل مطلب وصال معلولی چند
  177. این جمع اکابر که مناصب دارند
  178. این چرخ فلک بسی چو ما کشت و درود
  179. این عقل که در ره سعادت پوید
  180. این قافلهٔ عمر عجب میگذرد
  181. این کوزه گران که دست در گل دارند
  182. ای همنفسان ز می مرا قوت کنید
  183. با اینکه شراب پردهٔ ما بدرید
  184. با این دو سه نادان که چنین پندارند
  185. با روی نکو و لب جوی و مل و ورد
  186. با می بکنار جوی میباید بود
  187. پیرانه سرم عشق تو در دام کشید
  188. تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد
  189. تا خاک مرا بقالب آمیخته‌اند
  190. تا زهره و مه در آسمان گشت پدید
  191. توبه مکن از می اگرت می باشد
  192. جانم بفدای آنکه او اهل بود
  193. چون جودِ ازل بودِ مرا انشا کرد
  194. چون رزق تو آنچه عدل قسمت فرمود
  195. چون روزی و عمر بیش و کم نتوان کرد
  196. چون کار نه بر مراد ما خواهد بود
  197. چون مرده شوم خاک مرا گم سازید
  198. چون نیست درین زمانه سودی ز خرد
  199. چون هر نفست ز زندگانی گذرد
  200. خرّم دل آن کسی که معروف نشد
  201. خورشید کمند صبح بر بام افکند
  202. خوش باش که عالم گذران خواهد بود
  203. خوش باش که غصّه بیکران خواهد بود
  204. خوش باش که ماه عید نو خواهد شد
  205. خیّام اگرچه خرگه چرخ کبود
  206. دادم بامید زندگانی بر باد
  207. دارم گنهی که پشت ایمان شکند
  208. در چشم تو عالم ارچه می‌آرایند
  209. در دل نتوان درخت اندوه نشاند
  210. در دهر کسی بگلعذاری نرسید
  211. در دهر هر آنکه نیم نانی دارد
  212. در سر هوس بتان چون حورم باد
  213. در عالم جان بهوش میباید بود
  214. در ملکِ تو از طاعت من هیچ فزود
  215. در میکده جز بمی وضو نتوان کرد
  216. دریاب که از روح جدا خواهی شد
  217. دست چو منی که جام و ساغر گیرد
  218. دهقان قضا بسی چو ما کِشت و درود
  219. دیدم بسر عمارتی مردی فرد
  220. روزیست خوش و هوا نه گرمست و نه سرد
  221. زان پیش که غمهات شبیخون آرند
  222. زان پیش که نام تو ز عالم برود
  223. زین دشت کز آن خوف و خطر میزاید
  224. شب نیست که عقل در تحیر نشود
  225. صیّاد ازل که دانه در دام نهاد
  226. طبعم همه با روی چو گُل پیوندد
  227. عشقی که مجازی بود آبش نبود
  228. عمرت تا کی بخود پرستی گذرد
  229. عید آمد و کارها نکو خواهد کرد
  230. فردا علم نفاق طی خواهم کرد
  231. فردا که جزای شش جهت خواهد بود
  232. قدر گل و مُل باده پرستان دانند
  233. قومی ز گزاف در غرور افتادند
  234. کس مشکل اسرار ازل را نگشاد
  235. کم کن طمع جهان و میزی خورسند
  236. گر باده بکوه بر دهی رقص کند
  237. گردون ز زمین هیچ گلی بر نارد
  238. گردون ز سحاب نسترن میریزد
  239. گر می نوشد گدا بمیری برسد
  240. گویند بحشر گفتگو خواهد بود
  241. گویند بهشت و حور عین خواهد بود
  242. گویند بهشت و حور و کوثر باشد
  243. گویند که ماه رمضان گشت پدید
  244. گویند هر آن کسان که با پرهیزند
  245. لب بر لب کوزه هیچ دانی مقصود
  246. مگذار که غصّه در کنارت گیرد
  247. من می خورم و هرکه چو من اهل بود
  248. می خور که تنت بخاک در ذرّه شود
  249. می خور که ز دل قلّت و کثرت ببرد
  250. می گرچه حرامست ولی تا که خورد
  251. نابرده بصبح در طلب شامی چند
  252. وقتست که از صبا جهان آرایند
  253. وقتی که طلوع صبح ازرق باشد
  254. هان تا ننهی بر دل خود غصّه و درد
  255. هر جرعه که ساقیش بآب افشاند
  256. هر صبح که روی لاله شبنم گیرد
  257. هرگز دل من ز غلم محروم نشد
  258. هرگه که بنفشه جامه در رنگ زند
  259. هر گه که طلوع صبح ازرق باشد
  260. هر لذت و راحتی که خلّاق نهاد
  261. یاران چو باتفاق دیدار کنید
  262. یاران چو باتفاق میعاد کنید
  263. یاران موافق همه از دست شدند
  264. یک جام شراب صد دل و دین ارزد
  265. یک جرعهٔ می ملک جهان می‌ارزد
  266. یک قطرهٔ آب بود و با دریا شد
  267. یک نان بدو روز اگر شود حاصل مرد
  268. آن لعل در آبگینهٔ ساده بیار
  269. از بودنی ایدوست چه داری تیمار
  270. از گردش روزگار بهری برگیر
  271. افلاک که جز غم نفزایند دگر
  272. ای خواجه فقیه چون ترا نیست خبر
  273. ای دل همه اسباب جهان خواسته گیر
  274. ای دوست غم جهان بیهوده مخور
  275. این اهل قبول خاک گشتند و غبار
  276. با ساده رخان بادهٔ ناب اولیتر
  277. با یار چو آرمیده باشی همه عمر
  278. برخیز و دوای این دل تنگ بیار
  279. تا چند از این حیله و زرّاقی عمر
  280. چون حاصل آدمی درین جای دو در
  281. خشت سر خُم ز ملکت جم خوشتر
  282. در دایرهٔ سپهر ناپیدا غور
  283. در موسم گل بادهٔ گلرنگ بخور
  284. دی کوزه گری بدیدم اندر بازار
  285. زان می که شراب جاودانیست بخور
  286. سستی مکن و فریضهٔ حق بگزار
  287. عمرت چه دو صد بود چه سیصد چه هزار
  288. گر باده خوری تو با خردمندان خور
  289. مردانه در از خویش وز پیوند ببر
  290. وقت سحر است خیز ای طرفه پسر
  291. از جُملهٔ رفتگان این راه دراز
  292. ای پیر خردمند بگه‌تر برخیز
  293. ای دل چو حقیقت جهان هست مجاز
  294. این چرخ که با کسی نمیگوید راز
  295. با تو بخرابات اگر گویم راز
  296. بازی بودم پریده از عالم راز
  297. با مردم پاک و اهل و عاقل آمیز
  298. بر روی گل از ابر نقابست هنوز
  299. ساغر پر کن که بر فگون آمد روز
  300. گر گوهر طاعتت نسفتم هرگز
  301. لب بر لب کوزه بردم از غایت آز
  302. ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز
  303. معشوقه که عمرش چو غمم دراز باد
  304. میپرسیدی که چیست این نقش مجاز
  305. وقت سحر است خیز ای مایهٔ ناز
  306. یارب تو جمال آن مه مهر انگیز
  307. از حادثهٔ زمان زاینده مترس
  308. آغاز روان گشتن این زرّین طاس
  309. مرغی دیدم نشسته بر بارهٔ طوس
  310. آن می که حیات جاودانیست بنوش
  311. پندی دهمت اگر بمن داری گوش
  312. جامیست که عقل آفرین میزندش
  313. خیّام اگر ز باده مستی خوش باش
  314. در کارگه کوزه گری رفتم دوش
  315. زانروح که راح ناب میخوانندش
  316. سرمست بمیخانه گذر کردم دوش
  317. غم چند خوری ز کار نا آمده پیش
  318. می را که خرد همیشه دارد پاسش
  319. هفتاد و دو ملتند در دین کم و بیش
  320. یکی هنرم بین و گنه ده ده بخش
  321. می در قدح انصاف که جانیست لطیف
  322. هین صبح دمید و دامنِ شب شد چاک
  323. خیّام زمانه از کسی دارد ننگ
  324. از قعر حضیض خاک تا اوج زحل
  325. این صورت کوزه جمله نقش است و خیال
  326. با سرو قدی تازه‌تر از خرمن گل
  327. در سر مگذار هیچ سودای محال
  328. کس خلد و جحیم را ندیدست ای دل
  329. آنروز که نیست در سر آب تاکم
  330. از باده شود تکبّر از سرها کم
  331. از خالق کردگار و از ربّ رحیم
  332. افسوس که بی فایده فرسوده شدیم
  333. ای چرخ ز گردش تو خورسند نیم
  334. ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
  335. ایزد چو نخواست آنچه من خواسته‌ام
  336. ای مفتی شهر از تو پرکارتریم
  337. این چرخ فلک که ما در او حیرانیم
  338. با رحمت تو من از گنه نندیشم
  339. با نفس همیشه در نبردم چه کنم
  340. برخیزم و عزم بادهٔ ناب کنم
  341. برخیز و بیا که چنگ بر چنگ زنیم
  342. بر بفرش خاک خفتگان می‌بینم
  343. تا چند اسیر عقل هر روزه شویم
  344. تا ظن نبری که من بخود موجودم
  345. جانا من و تو نمونهٔ پرگاریم
  346. چون نیست مقام ما در این دیر مقیم
  347. در پای اجل چو من سرافکنده شوم
  348. در عشق تو صد گونه ملامت بکشم
  349. در مسجد اگرچه با نیاز آمده‌ام
  350. دل فرق نمیکند همی دانه ز دام
  351. دنیا چو فناست من بجز فن نکنم
  352. دوشینه پی شراب میگردیدم
  353. شبها گذرد که دیده بر هم نزنیم
  354. صبح است دمی بر می گلرنگ زنیم
  355. کو محرم راز تا بگویم یکدم
  356. گر من ز می مغانه مستم هستم
  357. گفتم که دگر بادهٔ گلگون نخورم
  358. گل گفت که من یوسف مصر چمنم
  359. گویند مرا که می پرستم هستم
  360. ما افسر خان و تاج کی بفروشیم
  361. مائیم در اوفتاده چون مرغ بدام
  362. ما خرقهٔ زهد بر سر خُم کردیم
  363. مقصود ز جمله آفرینش مائیم
  364. من باده خورم ولیک مستی نکنم
  365. من بی می ناب زیستن نتوانم
  366. من ظاهر نیستیّ و هستی دانم
  367. میلم بشراب ناب باشد دایم
  368. هشیار نبوده‌ام دمی تا هستم
  369. یارب تو گِلم سرشتهٔ من چکنم
  370. یک چند بکودکی باستاد شدیم
  371. یکدست بمصحفیم و یکدست بجام
  372. آن جسم پیاله بین بجان آبستن
  373. آن را که وقوف است بر احوال جهان
  374. از گردش این دائرهٔ بی‌پایان
  375. اسرار ازل را نه تو دانیّ و نه من
  376. اکنون که زند هزار دستان دستان
  377. برخیز و مخور غم جهان گذران
  378. بر سینهٔ غم پذیر من رحمت کن
  379. بشنو ز من ای زبدهٔ یاران کهن
  380. تا بتوانی خدمت رندان میکن
  381. چو حاصل آدمی درین شورستان
  382. رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین
  383. روزی که گذشت از او دگر یاد مکن
  384. زین گنبد گردنده بدافعالی بین
  385. قومی متفکرند در مذهب و دین
  386. گاویست بر آسمان و نامش پروین
  387. گر بر فلکم دست بدی چون یزدان
  388. گویند مرا که می بخور کمتر از این
  389. مسکین دل دردمند دیوانهٔ من
  390. می خوردن و گرد نیکوان گردیدن
  391. نتوان دل شاد را بغم فرسودن
  392. آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو
  393. از آمدن و رفتن ما سودی کو
  394. از تن چو برفت جان پاک من و تو
  395. ای رفته بچوگان قضا همچون گو
  396. این چرخ فلک بهر هلاک من و تو
  397. بردار پیاله و سبو ای دلجو
  398. مائیم خریدار می کهنه و نو
  399. ناکرده گنه در جهان کیست بگو
  400. از درس علوم جمله بگریزی به
  401. از هرچه نه خرّمیست کوتاهی به
  402. اندیشهٔ عمر بیش از شصت منه
  403. این چرخ چو طاسیست نگون افتاده
  404. بنگر ز صبا دامن گل چاک شده
  405. پیری دیدم بخواب مستی خفته
  406. تا چند ز مسجد و نماز و روزه
  407. تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
  408. تن در غم روزگار بیداد مده
  409. چند از پی حرص و آز تن فرسوده
  410. دانی ز چه روی اوفتادست و چه راه
  411. دنیا بمراد رانده گیر آخر چه
  412. زان می که مرا قوت روانست بده
  413. فریاد که عمر رفت بر بیهوده
  414. نقشی است که بر وجود ما ریختهٔ
  415. آن به که ز جام باده دل شاد کنی
  416. آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی
  417. آنها که ز پیش رفته‌اند ای ساقی
  418. ابریق می مرا شکستی ربّی
  419. از آمدن بهار و از رفتن دی
  420. از دفتر عمر برگرفتم فالی
  421. از مطبخ دنیا تو همه دود خوری
  422. افتاده مرا با می و مستی کاری
  423. ای آنکه نتیجهٔ چهار و هفتی
  424. ای باده تو شربت من رسوائی
  425. ای بادهٔ خوشگوار در جام بهی
  426. ای چرخ دلم همیشه غمناک کنی
  427. ایچرخ همه خسیس را چیز دهی
  428. ای دل تو به ادراک معما نرسی
  429. ای دل ز غبار جسم اگر پاک شوی
  430. ای دهر بکرده‌های خود معترفی
  431. ای سوختهٔ سوختهٔ سوختنی
  432. ایکاش که جای آرمیدن بودی
  433. با من تو هرآنچه گوئی از کین گوئی
  434. برجه برجه ز جامه خواب ای ساقی
  435. بر رهگذرم هزار جا دام نهی
  436. بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی
  437. بر کوزه گری پریر کردم گذری
  438. برگیر ز خود حسابی ار با خبری
  439. پیری دیدم بخانهٔ خمّاری
  440. تا چند حدیث پنج و چار ای ساقی
  441. تا چند ز یاسین و برات ای ساقی
  442. تا در تن تست استخوان و رگ و پی
  443. تا کی ز غم زمانه محزون باشی
  444. تن زن چو بزیر فلک بی باکی
  445. تنگی می لعل خواهم و دیوانی
  446. جز راه قلندران میخانه مپوی
  447. چندانکه نگاه میکنم هر سوئی
  448. چندین غم بیهوده مخور شاد بزی
  449. چون آگهی ای پسر ز هر اسراری
  450. چون می‌ندهد اجل امان ای ساقی
  451. چون هست زمانه در شتاب ای ساقی
  452. خواهی که اساس عمر محکم یابی
  453. خوش باش که پخته‌اند سودای تو دی
  454. دانی که سپیده دم خروس سحری
  455. در ده می لعل لاله گون صافی
  456. در ده می لعل مشکبو ای ساقی
  457. در سنگ اگر شوی چو نار ایساقی
  458. در کارگه کوزه گری کردم رای
  459. در گوش دلم گفت فلک پنهانی
  460. رو بیخبری گزین اگر باخبری
  461. زان کوزهٔ می که نیست در وی ضرری
  462. زنهار کنون که میتوانی باری
  463. سازندهٔ کار مُرده و زنده توئی
  464. شمعست و شراب و ماهتاب ایساقی
  465. شیخی بزن فاحشه گفتا مستی
  466. صبحی خوش و خرّم است خیز ایساقی
  467. عالم همه گرچه گوی گردد بکوی
  468. گر آمدنم بخود بدی نامدمی
  469. گر دست دهد ز مغز گندم نانی
  470. گر روی زمین بجمله آباد کنی
  471. گر زانکه بدست افتدت از می دومنی
  472. گر شهره شوی بشهر شرّالنّاسی
  473. گر هست ترا درین جهان دسترسی
  474. گویند مخور می که بلاکش باشی
  475. ما و می و معشوق و صبوح ایساقی
  476. من ترک همه کردم و ترک می نی
  477. هان تا بر مستان بدرشتی نشوی
  478. هان کوزه گرا بپای اگر هشیاری
  479. هنگام صبوح ای صنم فرّخ پی
  480. یارب بگشای بر من از رزق دری