دقیقی (گشتاسپ نامه)
ظاهر
- چنان دید گوینده یک شب به خواب
- چو گشتاسپ را داد لهراسپ تخت
- چو اندر گذشت آن شب و بود روز
- بیامد سر سروران سپاه
- دو هفته برآمد برین کارزار
- پس آگاهی آمد به اسفندیار
- چو اسفندیار آن گو تهمتن
- بدو داد پس شاه بهزاد را
- چو باز آورید آن گرانمایه کین
- چو ترکان بدیدند کار جاسپ رفت
- کی نامبردار فرخنده شاه
- کی نامبردار زان روزگار
- یکی روز بنشست کی شهریار
- بدان روزگار اندر اسفندیار
- چو آگاه شد شاه کامد پسر
- برآمد بسی روزگاران بدوی